نفس مامان،محمد نفس مامان،محمد، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

محمد...نوری از خدا

چند عکس از محمد

سلام دوستای نازنینم...خوبید؟من باز هم اومدم....خیلی دلم برای اینجا یعنی خونه دل پسرم تنگ شده بود...خیلی دلم میخواست زودتر از اینا بیام اینجا ولی مشغله زندگی و صد البته تنبلی روزای ماه رمضان نمیزاشت تا یه سفر کوتاهی داشته باشم به خونه قشنگ و نورانی عزیزکم... سلام عزیز دلم...گل همیشه بهارم سلام...عزیزم منو ببخش که یه خورده برات کمکاری کردمو دیر بهت سر زدم ولی از این به بعد سعی میکنم که دیگه تکرار نشه شکوفه زندگیم. من چند تا عکس از روزهای قشنگ محمد برای شما دوستان و برای تو عزیزترینم میزارم تا هم دوستان لذت ببرن و هم برای تو به یادگار بمونه پسرکم. برای توضیحات بیشتر لطفا ادامه مطلب: این کیک که از ق...
30 تير 1392

پیشرفت تو زندگی شخصی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام...سلام سلام صد تا سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام...وای خدااااااااااااااااااااااا سراب نیست؟یعنی بالاخره تونستم بیام اینجا؟ چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر دلم برای اینجا تنگ شده بود.... اینقدر نی نی وبلاگ برام جذذذذذذذذذذذذذذذذذذذاب و دلنشینه که 1 ماه دوری ازش برام خیییییییییییییییییییییییلی سخت بود... سلام گل بوته من ....سلام عزیز دردونه من ...سلام خروس خونه من...                     &nb...
22 اسفند 1391

تفکرات و تخیلات کودکانه

عزیز دلم،محمدم،این روزهای زمستونیتو که با کارها و شیطنتات باعث گرمی زندگیمون شده،برات به یادگار میزارم تا بدونی که من چطور با بودنت تو زندگیم احساس خوشبختی میکنم و با وجود تو حس بودن و موندن تو این دنیای کماکان سختی رو دارم. دوستای نازنینم،اگر میخواین بدونین که روزهای زمستونی محمد تا به امروز چطور گذشته و دست به چه شیطنتایی زده لطفا چشماتونو ببندین و برین ادامه مطلب و تا نگفتم بازش نکنین:    حالا چشماتونو باز کنین و با دقـــــــــــــــــــــــــــــــت هر چه تمامتر به این عکسا و توضیحاتش نگاه کنین. اینجا من و محمد با آجر یه پله بزرگ درست کردیم که محمد بعد از درست کردنش چ...
25 دی 1391

تا حالا اینجوریشو دیده بودین؟

  سلام    سلام    سلام    به دوستای عزیز و مهربونم چطورید؟ خوبید انشالله؟ خدددددددااااااا رو شکر،امیدوارم که همیشه خوب و خوش و خرررررررم باشید. اول از همه اینکه،روز عید قربان رو به همه شما دوستای گلم تبریک میگم،میدونم که یکمی دیر شده ولی اشکالی نداره،ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه هست،دوم اینکه،روز سعید غدیر خم رو هم به شما عزیزان به خصوص سید و سیده های کوچولو و دوست داشتنی تبریک میگم،انشالله همتون این روز فرخنده رو با دلی پر از شادی سپری کنید، انشالله .  سلاااااااااااااااااااااااااااام به نازنین پسر،گل پسر،قند و عسل،خوبی مامان؟الهی م...
12 آبان 1391

عزیزم،برای شیطنت دست به چه کارهایی که نمیزنی

  سلام مروارید دلم،سلام نازنینم،خوبی عزیزم؟ظهرت به خیر. میدونی تو این پستت چی میخوام بزارم؟نمیدونی؟پس خوب دقت کن،ببین و گوش کن تا برات بگم. من چند روز پیش میخواستم نماز ظهر رو بخونم که محمد بر حسب علاقه ای که داره میخواست بیاد تو چادرم تا اونم مثلا نماز بخونه اونم تو چادر من،منم چون اینطوری برام سخت بود بهش قول دادم که وقتی نمازم تموم شد حتما بهش اجازه میدم که بیاد تو چادرم و نمازش رو بخونه اونم با کمال میل قبول کرد،وقتی که من نمازم تموم شد اونم بدون معطططططلی و بددددددو بدددددددو اومد تو چادر و مشغول خوندن نماز شد،علاوه بر خودش من هم باید به دستور عالیجناب دوباره نماز...
16 مهر 1391

یک روز قشنگ از روزهای پاییزی برای محمد

  سلااااااااااااااااااااااام،سلام دوستای گلم،خوبید شما؟وااااااای چققققققققققققدر دلم براتون تنگ شده بود،خوشحالم که دوباره اومدم به خونه دل گرم و با محبت پسرم تا بتونم یه خاطره خوب و شیرین دیگه ای از خاطرات زندگی محمدم رو توش ثبت کنم،دوستای نازنینم خیییییییییلی دوستتون دارم. سلام مامانی،سلام محمد جان،جون دلمی،عمرمی،نفسمی،عزیزمی. خوبی نازنینم؟پسر گلم ببخشید که یه غیبت طولانی داشتم و نتونستم بیام به بهترین جایی که شادترین و زیباترین روزهای عمرت توش ثبت میشه،سعی میکنم که زود به زود بیام و این خونه نورانی رو با خاطرات قشنگت نورانی تر کنم عزیز دلم. بعد از یک غیبت طولانی به خاطر اتمام شارژ این...
10 مهر 1391

عکسهایی از محمد

  سلام عزیز دلم،صبحت به خیر نازنینم،می خوام چند تا عکس از کارها و شیطنتاتو برات بزارم تا وقتی که بزرگ شدی و این عکسا رو دیدی یادت بیاد که چه کارهایی که تو بچگیت نکردی. سلام دوستای گلم ،خوبید شما؟الهی که همیشه خوب و خوش و سلامت باشید،دلم برای تک تک شما دوستای نازنینم خیییییییییییییییلی تنگ شده بود، سرم خیلی شلوغه و وقت کم میارم که بیام نت و مطلب جدید بزارم،باری به هر جهت،تو این پست جدید میخوام چند تا عکس محمد رو بزارم با کارهای عجیب و غریبی که تا به حال انجام داده،امیدوارم که خوشتون بیاد. برای دیدن عکسای محمد شیطون و بلا حتتتتتتتتتتما برید به ادامه مطلب:        ...
20 شهريور 1391

رفتن محمد به مشهد و زیارت آقا امام رضا

سلام به دوستای گلم،خوبید شما؟خدا رو شکر. سلام عزیز دلم،سلام نازنینم،الهی من دورت بگردم،وقتی که فهمیدی میخوایم بریم به مشهد،سوال کردنات شروع شد که:مامانی مشهد کجاست؟برای چی میریم مشهد؟اونجا پارکم داره؟اسباب بازی هم داره؟ به تمام سوالاتت جواب دادم و بعد از اتمام همه اینا با شوق و ذوق بالا و پایین میپریدی که: آخجووووووووووووون میخوایم بریم مشد(مشهد)،البته اینم فهمیدی که اساسا چرا مشهد میریم چرا یه شهر دیگه نمیریم. ما چهارشنبه هفته پیش بعد از خوندن نماز ظهر عازم مشهد شدیم،امسال همسفرای زیادی داشتیم،مامان بزرگ محمد(مامان بابایی)هم با ما اومد،راه خیلی طولانی بود برای همین به محمد گفتم که ...
2 شهريور 1391

قصه های شیرین مامان فرشته

  سلام قند نبات،قربون اون خنده هات،فدای اون چشمات،خوبی عزیزم؟پسر گلم خیلی دوستت دارم هم تو رو و هم داداشی مهربونتو،انشاالله همیشه و همه حال تو و داداشی خوشحال و سلامت باشین . سلام دوستای مهربونم این پست مربوط میشه به داستان هایی که من برای محمد تعریف میکنم و محمد عاشق داستانهای منه،چون شخصیت اصلی این داستان محمد و مهدی جونه،در کنارش من و بابا اسد هم در این داستان نقش داریم،داستانهایی که من از خودم در میارم و صد البته که سعی میکنم حتی الامکان آموزنده باشه . من روزی 2 - 3 تا از این داستانها برای محمد تعریف میکنم،مثلا محمد میگه که:مامانی داستان ببر رو برام تعریف میکنی؟ من:چشم،حتما و ...
2 مرداد 1391