خمیر بازی محمد
سلام هم وبلاگیهای عزیزم،ببخشید که چند روزی نبودیم،چون من(مامان فرشته)سرمای خیلی سختی خوردم و حالا هم که دارم این مطلب رو مینویسم،دارم دوره نقاهتمو میگذرونم،منم که خیلی دلم براتون تنگ شده بود دلم طاقت نگرفت و نشستم سر کامپیوتر و شروع به نوشتن کردم که:
من چند روز پیش که داشتم از باشگاه بر می گشتم تصمیم گرفتم که از لوازم تحریر نزدیک خونمون برای نی نی ناز خمیر بازی بخرم،رفتم و این خمیر بازی رو تهیه کردم،البته خمیر بازیش معمولی بود ولی از هیچی که بهتر بود،وقتی که به خونه رسیدم این خمیر رو به محمدم دادم،اولش محمد فکر کرد که خوردنیه و به سمت دهنش که برد سریع ازش گرفتم و براش توضیح دادم که این خوردنی نیست برای بازیه و براش چند تا حیوون درست کردم که محمدم خیلی خوشش اومد و گفت که مامانی، بازم برام درست کن،منم که بدم نمیومد،چون منو برد به دوران بچگیه پسرم مهدی جون،چون برای پسرم مهدی هم کلی خمیر بازی میخریدم و با هم بازی میکردیم،چه دورانی بود،بگذریم،خلاصه اونقدر باهاش بازی کردم تا اینکه داداش مهدی از باشگاهش برگشت و این ماموریت سخت و خطیر رو به اون سپردم و من رفتم تو آشپزخونه برای درست کردن شام.
همین طور که شام درست میکردم از ساختن حیوونای جنگل مهدی و محمد با خمیر بازی عکسهایی گرفتم که دیدنش خالی از لطف نیست.
الهی من فداتون بشم عزیزای دلم،شما میتونید،من اطمینان دارم که میتونید،پس سعی کنید.
گفتم که شماها میتونید،نگفتم؟الهی من دورتون بگردم.
خلاصه اینکه این خمیر بازی حسابی سر محمد جونو این چند روزه گرم کرده وگرنه من با این حال و روز مریضم که نمیتونستم با محمد بازی کنم،چون محمد فقط با من بازی میکنه با بقیه اهالی منزل کاری نداره،شاید بابا اسد(شوهرم)راست میگه که:تو خیلی این بچه رو به خودت وابسته کردی و لوس شده،منم چاره ای جز پذیرش این حرف رو ندارم چون هر چی دلیل و منطق بیارم که همه بچه ها همینطورین که باورش نمیشه،چه میشه کرد باید ساخت.
این بود از سرگذشت این چند روز من و نی نی ناز شیطون.