سفر سفر سفر
سلام عزیزای دل،چطورین؟خوبین؟ما که خیلی خوبیم،چونکه بعد از مدتها خونه نشینی بالاخره به یک سفر 2 روزه رفتیم،مکان سفرمون پلاژ بهزیستی ساری،شهر خودمون بود.
واااااااای خداجون چقدر عالی بود ما به این سفر واقعا نیاز داشتیم،چون بابا اسد(شوهرم) اصلا فرصت نمیکنه که ما رو به سفر ببره به این خاطر که ما در حال ساختن خونه هستیم و وقت فکر کردن به این جور مسائل رو نداریم ولی خدارو شکر که این موقعیت جور شد و رفتیم دریا.
بابا اسد هفته پیش به حاج عمو(عموی محمد)زنگ زد و ازش درخواست کرد که یک پلاژ برای ما جور کنه تا ما یه 2 روزی رو به اونجا بریم.حاج عمو هم که خیلی عموی خوبیه این زحمت رو برای ما کشید و پلاژ بهزیستی ساری رو برای ما ردیف کرد.
دستت درد نکنه عموجون،ما خیلی دوستت داریم و هیچ وقت این لطفتون رو فراموش نمیکنیم.الهی همیشه سرزنده و سلامت باشی عموووووووووجووووووووون.
خلاصه،وقتی که ما با دوستای خوانوادگیمون به اونجا رسیدیم دیگه از ظهر گذشته بود و تا اومدیم ناهاری درست کنیم و بخوریم زمان از دستم در رفت و نتونستم از نی نی ناز چند تا عکس از طبیعت اونجا بگیرم.انصافا جای با صفایی بود،اون روز گذشت و رسید به روز دوم که از شب قبل اونجا بارون زیادی میزد،منم اونقدر صبر کردم تا بارون کمتر بشه تا من بتونم از نی نی ناز عکسهای یادگاری بگیرم،مهدی جونم به خاطر اینکه با دوستاش سرگرم بود و به خاطر اینکه هوا هم خیلی سرد بود با ما نیومد و عکس نگرفت.ای داداشی تنبل.
من محمد رو شال و کلاه کردم و بردمش ازش چند تا عکس همچین دلچسبی گرفتم البته با عجله،چون که هوا خیلی سرد بود،محمد هم روز قبل با یگانه جون به پارک اونجا رفته بود و سرسر ه به شکل مار رو اونجا دید و کلی هم باهاش بازی کرد،وقتی که بردمش بیرون فقط لج سرسره رو داشت و من هم با هر کلکی که میتونستم ازش چند تا عکس دیگه هم گرفتم که دیدنش خالی از لطف نیست.
خلاصه بعد از گرفتن عکس و خوردن ناهار دیگه کم کم وقت رفتن رسیده بود و باید هر چه زودتر میرفتیم،چون که فقط 2 روز اونجا رو رزرو کرده بودیم،نی نی نازم اصلا لج نکرد و همپای ما عازم برگشت به خونه شد.
الهی من قربون شما برم که فقط به فکر بازی و شیطنتین
برای دیدن عکسای قشنگ نی نی ناز لطفا ادامه مطلب:
با هر زحمتی بود محمد رو راضی کردم که این عکسا رو بندازه