پایان تحصیلی محمد عزیزم
سلام عزیز دلم،سلام نففففففس مامان،عشق من،تو هنوز به مهد نرفته برات جشن پایان تحصیلی گرفتیم،ای ول مامانی،تو چقدر باهوشی که همه بچه ها مهدشونو 9 ماه میگذرونن ولی تو 2 ماهه تمومش کردی،چقدر تو زرنگی،این هوش تو به کی رفته؟من میگم به من رفته،باور نداری بیا از خودم بپرس.
چهارشنبه هفته پیش جشن پایان تحصیلی محمد بود.مهد کودک نیایش مثل همیشه و به رسم همه ساله تو این ماه برای بچه ها یه جشن توی کانون پرورش فکری کودکان تو شهر ساری یعنی شهر خودمون گرفتن.برای بچه هایی که تو سن محمد بودن و بچه هایی که آمادگی رو تموم کردن یه جشن باشکوهی میگیرن که توش بچه ها شعر میخونن و نمایش اجرا میکنن و چیز هایی رو که در طول 9 ماه تحصیلیشون یاد گرفتن رو برای مامانا و باباهای عزیز به اجرا میزارن البته با کمک و همراهی بی نظیر مربیای دلسوزشون.
محمد تو این جشن همراه دوستاش و همسن و سالاش شعر خوند و نمایش اجرا کرد،الهی من دورت بگردم نازنینم،وقتی که محمد برای اولین بار برای خوندن شعر روی سن اومد با دیدن من شروع کرد به گریه و مستقیم به سمت من میومد که مربیش مهری جون اونو به اتاقی راهنمایی کرد و دوستاش خوندن شعر رو بدون محمد اجرا کردن ولی برای اجرای برنامه های بعدیش وقتی دید که من توجهی بهش نمیکنم بی خیال گریه و زاری شد و شروع کرد به خوندن شعری دیگه که من تا تونستم ازش عکس و فیلم گرفتم که البته چون فاصلمون یکمی زیاد بود عکسها دور افتادن ولی باز من کلللللللی عکس و فیلم از جییییییییگر خودم گرفتم البته همراه با کللللللللللی ذوق و شوق مادرانه.
سمت راست اولی محمده با تیشرت قرمز و مشکی و با شلوار لی آبی که اولین اجراش بوده که با دیدن من شروع کرد به گریه کردن.
محمدم توی نمایش حسنی نگو یه دسته گل نقش آقای آرایشگر رو داشت چون تازه 2 ماه بود که رفته بود مهد مربیش بهش این نقشو داد تا راحت بتونه اجراش کنه،بقیه نقشها براش سنگین بود ولی باز با این حال خییییییییلی تو این نقش بامزه شده بود،جیگرتو بخورم من مامان.
سمت چپ بچه ای که روی صندلی با کت و کلاه مشکی نشسته محمده که تو نقش آقای آرایشگر ایفای نقش میکنه،ای ججججججججججانم.
بچه های آمادگی هم نمایش کدو قلقله زن رو اجرا کردن که وااااااااقعا دیدنی بود،بچه ها با این اجراشون نشون دادن که مربیاشون چققققققققدر زحمت میکشن و خون دل میخورن تا بچه ها چیزهایی رو یاد بگیرن و پیشرفتی تو زندگیشون داشته باشن.
بچه های آمادگی در انتها از مدیر مهد نیایش(خانم یگانه)لوح پایان تحصیلی و کادو گرفتن و بچه های تو سن محمد از خانم یگانه کادوی خیییییلی خوشگل گرفتن و کلی هم ذوق کردن،محمد آخر جشن چون خیلی خسته شده بود فقط نق میزد و میگفت که بریم خونه،چون از ظهر رفته بود مهد تا ساعت 8 شب که زمان برگشت به خونه شد.
الهی من دورت بگردم مامان،ایششششششششالله جشن فارق التحصیلی دکتراتو بگیریم عزیزم،ایشالللللله همیشه و در همه حال موفق و موید باشی پسرم.خییییییلی دوستت دارم هم تو رو و هم داداش مهدی جونو.من براتون آرزوی سلامت و عاقبت به خیری دارم دلبندای من.
حالا جا داره که از مدیر مهد نیایش و مربیای زحمتکششون تشکر و قدر دانی کنم به خاطر زحماتی که برای عزیزامون میکشن و تلاش میکنن برای تربیت و هر چه بهتر شدن اونا تو زندگیشون،واقعا واقعا میگم که دوستتون دارم و بینهایت خوشحالم به خاطر بودن شما مربیان عزیز.
بیا ببین این تو چه خبره:
توی عکس بالایی و پایینی سمت چپ اولی محمده که می خواستن شعر بخونن.
اینجا محمد رفت تا با شونه و قیچی موی حسنی هپلی رو کوتاه کنه.
اینجا هم محمد کارش تموم شد و رفت تا سر جاش بشینه.
اینجا هم نمایش تموم شد و محمد داره خودشو معرفی میکنه و اینکه تو چه نقشی بازی کرد.البته با کمک مربیش مهری جون.