نفس مامان،محمد نفس مامان،محمد، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

محمد...نوری از خدا

قصه های شیرین مامان فرشته

1391/5/2 12:09
نویسنده : مامان محمد
1,874 بازدید
اشتراک گذاری

 

شکلک های محدثه جون

ني ني شكلكسلام قند نبات،قربون اون خنده هات،فدای اون چشمات،خوبی عزیزم؟پسر گلم خیلی دوستت دارم هم تو رو و هم داداشی مهربونتو،انشاالله همیشه و همه حال تو و داداشی خوشحال و سلامت باشین.ني ني شكلك

شکلک های محدثهشکلک های محدثه

ني ني شكلكسلام دوستای مهربونم این پست مربوط میشه به داستان هایی که من برای محمد تعریف میکنم و محمد عاشق داستانهای منه،چون شخصیت اصلی این داستان محمد و مهدی جونه،در کنارش من و بابا اسد هم در این داستان نقش داریم،داستانهایی که من از خودم در میارم و صد البته که سعی میکنم حتی الامکان آموزنده باشه.ني ني شكلك

شکلک های محدثهشکلک های محدثه

ني ني شكلكمن روزی 2 - 3 تا از این داستانها برای محمد تعریف میکنم،مثلا محمد میگه که:مامانی داستان ببر رو برام تعریف میکنی؟

من:چشم،حتما و شروع میکنم به تعریف کردن داستان.

یا میگه:مامانی داستان خرس یا کلاغ یا خرگوش یا...تعریف میکنی؟

من:آره عزیزم،حتتتتتتتتتما میگم.

این داستانها ریشه قدیمی داره،من این داستانها رو برای برادرزاده ام که الان 19 سالشه میخوندم و حتتتتتتی پای ثابت سرگرمی های گل پسرامه چون وقتی که مهدی بچه بود این داستانها رو براش تعریف میکردم. ني ني شكلك

ني ني شكلكني ني شكلك

ني ني شكلكحالا من یکی از این داستانها رو برای شما مهربونا تعریف میکنم بلکه شما هم خوشتون بیاد.ني ني شكلك

یکی از داستانهایی که تازگیا برای محمد تعریف کردم و محمد هم خیلی از این داستان خوشش اومد اینه:

ني ني شكلكیکی بود یکی نبود،زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود،یه پسر بچه ای بود که اسمش محمد بود و یه داداشی خوب و مهربونی داشت که اسمش مهدی بود،مهدی و محمد با مامان و بابا توی یه جنگل توی خونه ویلایی زندگی میکردن،یه روز که محمد صبح از خواب نازش بیدار شد بعد از سلام کردن به مامان و بابا و شستن صورت و خوردن صبحانه به مامانش گفت:مامانی من خیلی دلم میخواد که تام و جری(موش و گربه) توی خونه داشته باشم تا باهاشون بازی کنم،مامانی گفت:عزیزم اگه خیلی دلت میخواد که با تام و جری بازی کنی میتونی با داداشی برین توی جنگل و با اونا بازی کنین چون اونا توی جنگل زندگی میکنن فقط باید یه قولی به من بدین،محمد میگه :چه قولی؟مامانی میگه:قول بدین که مواظب خودتون باشین و قبل از تاریکی هوا برگردین خونه،مهدی و محمد گفتند:چچچچچچشم مامانی،و اونا با همدیگه رفتن توی جنگل نزدیک خونشون،ولی اونا که خونه تام و جری رو بلد نبودن برای همین از کلاغ خواستن که راه خونه تام و جری رو بهشون نشون بده،چون آقا کلاغه از همه چی خبر داشت.کلاغه گفت که خونه تام و جری اون طرف جنگله و خیلی طول میکشه که ما به خونشون برسیم،توی همین فکر بودن که یه دفعه یه کره اسب خیلی خوشگل رو دیدن که تو همون نزدیکیا داشت علف میخورد،مهدی جون رفت و از کره اسب خواهش کرد که:میتونی ما رو به خونه تام و جری که اون طرف جنگله ببری؟کره اسب گفت:چرا نمیشه،بیاین رو پشتم بشینین تا من شما رو ببرم به خونشون،مهدی و محمد رو پشت کره اسب نشستن و با راهنمایی آقا کلاغه به خونه تام و جری رفتن وقتی که به اونجا رسیدن محمد با تعجججججب گفت:آقا کلاغه،مگه تام و جری دشمن هم نیستن؟آقا کلاغه گفت:نه عزیزم،اون تام و جری توی قصه هاست که با هم دشمنن ولی این دوتا خیییییییییییییلی با هم خوبن و همسایه خوبی برای هم هستن،محمد با خوشحالی به مهدی گفت:داداشی تو برو خونه تام(موش) رو زنگ بزن و من میرم خونه جری(گربه) زنگ میزنم،وقتی که تام و جری مهدی و محمد رو دیدن و فهمیدن که اونا اومدن تا باهاشون بازی کنن خیلی خیلی خوشحال شدن و حتی بچه هاشونو صدا زدن تا بیان و با مهدی و محمد بازی کنن.

مهدی و محمد بعد از کلللللی بازی کردن با اونا ازشون خداحافظی کردن چون به مامانی قول داده بودن که قبل از تاریکی شب به خونه برگردن.

محمد و مهدی سوار کره اسب شدن و کره اسب خیلی زود اونا رو به خونه رسوند و مهدی و محمد از کره اسب تشکر کردن به خاطر کمکی که بهشون کردو بازیهایی که با اونا کرد.

مهدی و محمد داستان اون روزشونو برای بابایی و مامانی تعریف کردن و بعد از خوردن شام و گفتن شب بخیر به مامان و بابا زودی رفتن که بخوابن چون خیلی خسته شده بودن.

قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید.ني ني شكلك

امیدوارم که شما هم از قصه من خوشتون اومده باشه،البته اگر وسط قصه به خواب ناز نرفته باشین.

شکلک های محدثه

برای دیدن عکسای محمد در حال تعریف کردن قصه برای من(تقلید از کار من) لطفا ادامه مطلب:      ني ني شكلك

 اینجا محمد تازه شروع به قصه گفتن کرد،الهی من دورت بگردم مامان.

الهی من فدای اون چشاتشکلک های محدثه

تو رو خدا دستاشو ببینین.

محمد در حال قصه گفتنني ني شكلك

الهی من قربونت برم مامانی،چه با هیجان تعریف میکنی عزیزم.

محمد در حال قصه گفتن2ني ني شكلك

محمد در حال قصه گفتن3ني ني شكلك

محمد در حال قصه گفتن4ني ني شكلك

محمد در حال قصه گفتن5ني ني شكلك

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

نایسل خانم
2 مرداد 91 13:24
الهی... چه کار خوبی میکنی


مرسی که اومدی گلم،آره خودمم عاشق قصه شنیدنم
مامان زهره
2 مرداد 91 14:10
ممنون عزيز دلم خدا گل پسرها را براتون حفظ كنه


خواهش میکنم عزیزم،ممنون از لطفت
مامان زهره
2 مرداد 91 14:15
قربونش برم الهي چقدر قشنگ تعريف مي كنه و تقليد مي كنه


خدا نکنه گلم،آره از منم با احساستر تعریف میکنه.
مناء
2 مرداد 91 16:07
هــر نفست اشاره دارد رمضان / بر عشق و عطش نظاره دارد رمضان
در ظلمت بیکرانه ی شبهامان / دریا دریا ستاره دارد رمضان . . .
ماه ضیافت الهی مبارک
نماز روزه قبول
داستان جالبی بود عزیزم
خیلی خوبه که از اسم خودشون استفاده میکنی


نماز روزه شما هم قبول گلم،ممنون از شعر قشنگت مهربونم.
خدارو شکر که خوشت اومده عزیزم
آره اینجوری بهتر میتونه قصه رو بفهمه.





آجی مهدیه
3 مرداد 91 0:26
آرزو به دلم
محدثه
3 مرداد 91 9:43
واااااای چه داستان قشنگی!! بابا تو که خودت ادبیاتی هستی کــــــــــــــــــــــــــــــه... چه داستان قشنگی یه کتاب از این داستانهات درست کن
مامان کوچولوی نمونه و مهربون دوسست دارم


سلام عزیز دلم،خوبی خوشگلم؟
واقعا راست میگی؟خوشت اومده؟چقدر خوب،تازه من به خودم امیدوار شدم.
بس که من برای این دوتا وروجکام کتاب خوندم.
تو فکرش هستم عزیزم،اتفاقا همین دیروز داشتم به همین قضیه فکر میکردم که یه کتاب داستان درست کنم،خدارو چی دیدی شایدم درست کردم.
الهی من قربونت برم که اینقده خوبی عزیزم.
منم دوستت دارم مهربونم.


مامان محمد صادق(زهرا)
3 مرداد 91 12:41
الهییییییییییییییییییییییییییی!
مامان قصه گووووووووووووووووووووووو!
خیییلی قشنگ بود داستانت!

منم اون موقع ها که خواهرم کوچولو بود واسش عیییین همین داستانارو تعریف میکردم! و اونو میذاشتم جای شخصیتام و برام میگفتم......
یادش به خیر!
***********************
حتما این کارو بکن گلم...
اگه چاپم نکردی لا اقل همشونو توو دفتر بنویس!
کتاب که بزنی چه بهتر!!!
مام میخریمشون! یادگاری!!!!!
*********************
قربون محمدم....چه خوشمززه ام تعریف می کنه!!!
مثل نقال ها!!!!!!!!!!!!!نوچه نمی خوای پسملی؟؟؟؟؟؟؟؟



سلام زهراجون
جدی میگی؟
واقعا؟چه تفاهمی،چه شباهتی
شما هم این نظر رو دارین؟
حتتتتتتتتتتتما این کار رو میکنم،تو دفتر مینویسم
الهی قربونت برم ممممممممن زهراجون،چقدر تو ماهی
خدا نکنه خاله جون مهربونم،این حرفا چیه خاله جون شما سرور مایی.
زهرا جون دوستتون دارم،محمد صادق خوشمزززززززه رو حتتتتتتتتتتتما بماچش.
شکلکهای آروین
3 مرداد 91 12:48
سلام ممنون از حضورتون با افتخار لینک شدین
نظر خصوصی داری


علیک سلام عزیزم،خواهش میکنم،مرسی از شما
نایسل خانم
4 مرداد 91 14:13
فدات شم رمزم مثه همیشه است دیگه
نایسل خانم
4 مرداد 91 17:12
مرسی عزیززدلمم خیلی ممنون نه دیگه سعی میکنم اگه حامله باشممم به فکر جفتمون باشم
فردا جوابش میاد


خواهش میکنم مهربونم،آفرین به تو که اینقدر حرف گوش کنی
انشاالله که خیره،هر چی خدا بخواد همون بشه.
خاله باران
4 مرداد 91 23:17
سلام فرشته جونم...
شرمنده ه این مدت نبودم.ممنون برای نظری که داده بودی..ازت تشکر کردم...امیدی به هم داد که خودت هم فکرش را نمی کردی...

قصه گوی من را ببوسش..همیشه شاد و پر انرژی باشید...
تو این شبها خیلی برام دعا کن.که سخته سخته سخت محتاج دعا هستم...


سلام باران جون
خواهش میکنم عزیزم،قربونت برم من،خدا رو شکر که باعث امیدواریت شدم گلم
حتما،مرسی نازنینم،قربون مهربونیت
محتاجیم به دعا،حتتتتتتتتتتما عزیزم،امیدوارم که خدا ما رو قابل بدونه.


آجي مهديه
6 مرداد 91 10:39
هي هي خانوممممممممممممممممم
شوما كه زدي رو دست من
بدو بيا آپــــــــــــــــــــــــــــم


علیک سلام خانوممممممممممممم
چیکار کنیم ما اینیم دیگه
اووووووووووووومدم
آجي مهديه
7 مرداد 91 10:44
عزيزم اين دسر مقادير خاصي برا موادش نداره
من هميشه عشقي ميريزم موادشو

اما خب از هر ژله بايد تمام بسته شو استفاده كني و مقدار آبشو كم بريزي تا سفت ببنده كه بتوني بعدآ راحت تر نيگيني خوردشون كني


واقعااااااااااااا
مرسی از راهنماییت عزیز دلم.
مامان زهره
8 مرداد 91 13:11
واي مامان فرشته چقدر دلم براي خواب هاي بعدظر تنگ شده ولي مگه گل پسر مي ذاره .اي كاش من هم شنونده شعرهاي شما بودم.خوش به حال گل پسرها با اين ماماني هنرمندشون


الهییییییییییییی
مرسی از لطفتون
خاله باران
9 مرداد 91 14:00
سلام.وممنون فرشته خوبم...ازاینکه منو یاد می کنی...
اره واقعا انرژی خوبی دادی...
ببخش دیر امدم جواب دادم...
همیشه شاد و سالم بالای سر پسرهات باشی..
عباداتتون قبول...
التماس دعا خیلیییییییییییییییییییییییی



سلام عزیز دلم،خواهش میکنم مهربونم،خیییییییلی خوشحالم که دوست خوبی مثل تو دارم،خدا رو شکر که باعث انرژی مثبت برای تو دوست خوبم شدم.
ممنونم نازنینم
طاعات و عبادات شما هم قبول باشه عزیزم
محتاجیم به دعا.حتتتتتتتتتتتتما
مامان زهره
10 مرداد 91 13:09
عزيزم فرصت داري راديو را روشن كن تا صبح ها محمد برنامه سلام كوچولو را گوش كنه .بيا توي وب ما توضيح دادم


حتما عزیزم
چشم میام پیشتون
مامانی درسا
12 مرداد 91 3:58
محمدی خاله تولدت هزاران بار مبارک عزیزم انشاالله در پناه خالق هستی 120 شی عزیزم ......


ممنونم خاله جونی
مرسی از محبتت خاله مهربونم
مامان امیرمحمد
12 مرداد 91 10:19
محمد جان تولدت مبارک پسر قشنگم . بوس چسبی لز طرف امیرمحمد و مامانی برای آقا محمد قربونت برم عزیز دلم ....


مرسی خاله جون
ممنونم از شما و امیر محمدجون منم بوس برای شما مهربونا
خدا نکنه خاله جون
خاله سنا
13 مرداد 91 13:34
زیارتتان قبول............بــــــــــوس


ممنونم،ما هم بوس
مامان امیرمحمد
15 مرداد 91 11:18
باز هم تولد محمد جون و تبریک میگم . شما هم با افتخار لینک شدین . راستی ما قائمشهر زندگی میکنیم


مرسی مهربونم،خیلی خوشحالم که یه دوست دیگه به دوستام اضافه شد،شهرش فرقی نمیکنه مهم اینه که نزدیک همیم.
مامان بهراد
16 مرداد 91 1:49
خاله جوون به من رای میدی؟ امروز اخرین روزه و من خیلی رای هام کمه....
تورو خدا اگه می خواید رای بدید برید به این سایت http://www.koodakeman91.niniweblog.com/ به شماره ی ۵

p

چششششششششم حتما