12 مرداد ، روز شیرین
سلام به دوستان عزیز محمد جون و فرشته جون
اول از همه باید توضیح بدم که من کیم؟
من محدثه دخترعموی محمدجونم، فرشته جون مودمش خرابه و نمیتونه وارد اینترنت بشه و چون امروز روز مهمیه من اومدم و خبرش رو بهتون بدم تا روزی که مودمش درست شه و خودش مطلب بگذاره به امید اون روز...
.
.
.
فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت!
فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت!
فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت!
تولد تولد تولدت مبارک
بیا شمع ها رو فوت کن تا صد سال زنده باشی ...
امروز تولد ٤ سالگی محمد آقاست ، ٤ سال پیش توی یه همچین روزی محمد به دنیا اومد و وارد دنیای زیبای آدمها شد.
دلم میخواد یکمی از خاطرات اون روزها بگم: قرار بود عمه جون محمد واسش تشک و بالشت درست کنه ولی گویا فکر نمی کرد که محمد به این زودی ها بیاد چون آماده ش نکرده بود اون روز که خبر به دنیا اومدن محمد رو دادند من و یکی از دوستان به جای رفتن به بیمارستان رفتیم بازار دنبال لایکو و وسایل تشک و بعد از ظهر رفتم ملاقات فرشته جون، غروبی که قرار شد مرخص شن ما اونجا بودیم وااااااااااای چه روزی بود همش دور و اطراف محمد بودم و نازش می کردم. فداش بشم الهی دوست داشتم قــــــــــــورتش بدم و حالا ٤ سال گذشت... چه زود ....
محمد جونم دوباره میگم تولــــــــــــــــــــــــــــــــدت مبارک