نفس مامان،محمد نفس مامان،محمد، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

محمد...نوری از خدا

محمد در جشن عقد دایی جونش

1391/8/2 11:04
نویسنده : مامان محمد
1,821 بازدید
اشتراک گذاری

شکلکهای جالب آروین

سلااااااااااااااااااااام دوستای خوب و مهربونم

ما باز هم اومدیم با یه ماجرای دیگه که اگه دوست داشتین بدونین که این ماجرا چیه تا آخر این پست ما رو همراهی کنین.

سلام عزیز دلم،سلام نفففففس من،صبحت به خیر و خوشی،عزیز دلم من اومدم تا یه ماجرای دیگه ای رو که تو روزهای قشنگ زندگیت اتفاق افتاده،توی این خونه قشنگ و نورانی دلت ثبتش کنم.

حالا بریم سراغ اصل مطلب:

محمدم،عزیز دلم،دایی جونت(دایی رحمان)از یه دختری از شهر تهران خوشش اومده شکلکهای جالب  و متنوع آروینو میخواد با این دختر رویاییش یه زندگی شیرینی رو آغاز کنه،بماند که ما برای خواستگاری و گرفتن جواب بععععععععععععله از عروس خانم چه مسافتهایی رو طی نکردیم ولی این همه برو و بیاهای ما بالاخره جواب داد و عروس خانم(پریسا جون)جواب ok رو داد،حالا ما موندیمو با یه دنیا خوشحالی که داداش کوچولومون داره داماد میشه.

شکلکهای جالب آروین

اییییییییییییییییی جووووووووووووووونم،من فدای داداش کوچولوی خودم بشم که مثل پسر خودم می مونه و از این قضیه(دامادیش)خیییییییییییییلی ذوق زده ام.

خلااااااااااااااااصه،ما در روز 2٠/7/91 برای گرفتن یه جشن کوچولوی عقد شکلکهای جالب  و متنوع آروینرفتیم به سمت تهران که من فققققققققققط توی راه تونستم یه چندتا عکس از محمد بگیرم چون توی جشن خانمها و آقایون جدا بودن محمد به هییییییییییییییچ وجه راضی نشد که بیاد پیشم و فقط دلش میخواست برای اووووووووووولین بار پیش باباجونش باشه که صد البته بهش خوش گذشت چون با پسرها و دختر های کوچولوی توی جشن کلللللللی بازی کردشکلکهای جالب  و متنوع آروین،فقط چون محمد پیش آقایون بود نتونستم ازش عکس بگیرم،حالا اشکالی نداره چووووووووووون به احتمال قوی خانواده داماد که ما میشیم میخوایم توی شهرمون برای این دو کبوتر عاشق یه جشن کوچولوی دیگه بگیریم که توی این جشن من از محمد عکسهای زیادی میگیرم.البته اگه این دفعه هم بتونم بگیرم.

شکلکهای جالب آروین

پس به امید اون روز،برای دیدن عکسای توی جاددددددددده،لطفا ادامه مطلب:                  http://s3.picofile.com/file/7405065264/14.gif

الهی که همیشه شاد باشید❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

تو عکس بالا از سمت راست:عرفان(برادر زاده خودم)،محمد و مهدی

آخجووووووووون بازم کوه❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است،من عااااااااااااااشششششق این کوههام،البته توی راه کوههای زیادی بود ولی خیلی بزرگ نبودن فقط تونستم این عکس رو بزارم.ولی باز هم خیییییییییییییلی قشنگه.

وااااااااااااای تونل❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

توی راه تونلهای زیادی بود ولی چون با موبایلم عکس انداختم عکسها همه تار شدن که از همه بهتر همین عکس بود،شرمنده.

امام زاده اسماعیل❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

اینجا آستان مقدس امام زاده اسماعیل هست که ما برای کمی استراحت و خوردن صبحانه اینجا ایستادیم،البته این صبحانمون حکم ناهارمون رو هم داشت که من از خونه برای هممون الویه درست کردم،جای همتون خالی خییییییییلی هم خوشمززززززززززه شده بود،تعریف از خود نباشه،از تعریف کردن جمع من به این نتیجه رسیدم.

نففففففففففس من❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

این هم از اصل قضیه که عزیز دلم با این امام زاده یه عکس یادگاری گرفت،از هر زاویه ای ازش عکس میگرفتم این آفتاب اجازه نمیداد که عکسش قشنگ بیفته،بعد از گرفتن چندین عکس و در نهایت خسته شدن محمد بالاخره تونستم این عکس رو بگیرم.

کوه کنار امام زاده اسماعیل❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

این هم کوهیه که دقققققققققیقا کنار امامزاده و چسبیده به اونه که یه گوشه ای از این کوه از دل امامزاده در اومده که امامزاده رو خیلی زیبا کرده.منم هر کاری کردم نتونستم این کوه رو همراه با امامزاده بگیرم،چون داخل کوچه قرار دارن و کوچه اش هم باریک بود.

ممنون از همراهی شما دوستای خوبم که ما فقط با بودن شما اینجا هستیم.

دوستتون داریم یه عالمه    هر چی بگیم بازم کمه

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

محدثه
2 آبان 91 13:25
علیک سلام فرشته خانوم... چه عجــــــــــــب اومدی تبریک میگم خواهرشوهر خانوم پریسا خانوم باید پرواز کنه با این خواهرشوهر مهربونی که داره
انشاالله که خوشبخت شن...
آفرین به محمدجون که بلاخره مردی شده واسه خودش و دست از سر مامانی برداشت
من عاشق این امامزاده ام 2 بار رفتم اونجا هر دوبارم صبح زود بود خیــــــــــــــــــــــــلی سرد بود ولی مزه داد


سلام محدثه جون،عجب از شماست،چیکار کنیم دیگه،نیست سرمون شلوغه اینه که دیر به دیر میام نت.
مرسی عززززززززیز دلم،مهربونی از خودته نازنینم،حالا حالاها مونده تا با هم عیاق شیم،باید بهش زمان داد،بعد از مدتی متوجه میشه که من چقققققققدر مهربونم.(خود پسندی رو میبینی تو رو خدا)
انشالله همه جوونا خوشبخت شن بخصوص تو دختر نازنین که من همین الان کشته مردتم،حالا فکر کن اون بنده خدایی که....
آره واقعا اون روز،روز مرد شدن محمد بود البته من مدام به باباش میزنگیدم که مراقبش باشه.
آره واقعا هواش خیییییییییلی سرد بود،تااااااااازه آدم روحش تو این امامزاده تازه میشه من خیییییییییلی این امامزاده رو دوست دارم.
مامان محمد سپهر
3 آبان 91 13:51
سلام عزيزم محمد سپهرم ديگه مشهور شده دوست داشتين شايد امضاء بديم.


سلام مهربونم،ای جانم،چرا دوست نداشته باشیم،اومدم برای گرفتن امضا.
مامان محمد سپهر
3 آبان 91 15:21
عزيزم مبارك باشه انشاء‌الله خوشبخت بشن .دوستتون دارم حسابي


مرسی عزیز دلم،انشالله همه جوونا خوشبخت بشن،مام دوستتون داریم.
مهرنوش مامان مهزیار
8 آبان 91 7:36
سلام عزیزم تبریک میگم به سلامتی. انشا... خوشبخت بشن. روزی پسر گلت خانمی


سلام مهربونم،مرسی خانمی،انشا...همه جوونا خوشبخت شن،ممنونم از دعای قشنگن،انشاا...
مامان محمد سپهر
8 آبان 91 14:11
سيد كوچولوي ما عيدي ميده شما نمي خواين؟


چرا نمیخوایم،الان میام برای گرفتن عیدی.
مامان محمد صادق(زهرا)
9 آبان 91 8:16
سلام عزیزم....
عقد داداش کوچیکه مبارککککککککککککککککککککککککککککککککک!

معلومه حسسااااااااااااااااابی خوش گذشته!
خدارو شکر.....


سلام زهراجون
ممنون عزیز دلم
خییییییییییییلی،جاتون خالی
ممنونم خانمی.
مامان محمد سپهر
10 آبان 91 13:40
مي تونين شما هم در جشن سيدي شركت كنين.
منتظرم



چشم،ما که از خدامونه.
مامانی درسا
11 آبان 91 3:08
هورا بلاخره اومدین .... گلم چند بار اومدم نیومده بودی ولی بعدش ببخش دیر اومدم ..... ممنون خبر دادی ..... عقدکنون مبارک باشه ..... عکسا هم زیبا بود مخصوصا" اون امامزاده اسماعیل جای قشنگیه پسرمو ببوس


هورااااااا بالاخره شمام اومدین...ببخش منو،کم لطفی کردم...خواهش میکنم این چه حرفیه...خواهش میکنم کاری نکردم ما دوست داریم این ارتباطه بینمون باشه...ممنونم خانمی...چشمات زیبا میبینه،آره اون امامزاده واقعا عالی و قشنگ بود،حتما نازنینم همین الان این کار رو کردم بچه ام بیچاره ذوووووووق کرد از این کارم.