نفس مامان،محمد نفس مامان،محمد، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

محمد...نوری از خدا

تا حالا اینجوریشو دیده بودین؟

1391/8/12 1:19
نویسنده : مامان محمد
2,369 بازدید
اشتراک گذاری

 شکلکهای جالب آروین

سلام    سلام    سلام    به دوستای عزیز و مهربونم

چطورید؟ خوبید انشالله؟ خدددددددااااااا رو شکر،امیدوارم که همیشه خوب و خوش و خرررررررم باشید.

اول از همه اینکه،روز عید قربان رو به همه شما دوستای گلم تبریک میگم،میدونم که یکمی دیر شده ولی اشکالی نداره،ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه هست،دوم اینکه،روز سعید غدیر خم رو هم به شما عزیزان به خصوص سید و سیده های کوچولو و دوست داشتنی تبریک میگم،انشالله همتون این روز فرخنده رو با دلی پر از شادی سپری کنید،انشالله

سلاااااااااااااااااااااااااااام به نازنین پسر،گل پسر،قند و عسل،خوبی مامان؟الهی مامان دورت بگرده،انشالله همیییییییییییییشه خوب و خوش و شاد باشی.

عزیز دلم،چند روز پیش،(دقیقا نمیدونم چه روزی بود؟ ولی روزش خیلی دور نیست)،رو دنده لج افتادی که:مااااااااااامااااااااانی من عروسک گربه(تام) و مرد عنکبوتی و تمساح میخواااااااااااام❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤،منم هی امروز و فردا کردم تا اینکه قسمت شد و با بابایی رفتم بازار و برات عروسک تام و تمساح و لاک پشت به جای مرد عنکبوتی گرفتم و آوردم خونه و به محض دیدن این عروسکا بدددددددددددو بدددددددددو اومدی و با خوشحالی وصف نشدنی ❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤از دستم گرفتی کهههههههههه یکدفعه گفتی:مامانی پس مرد عنکبوتی کووووووووووو؟ منم گفتم که آقای فروشنده مرد عنکبوتی کوچیک نداشت و همشون بزرگ بودن،دفعه بعد که رفتم بازار برات می خرم،تو هم بلافاصله قبول کردی،الهی من فدات بشم که زودی حرف مامان رو گوش کردی و لج نکردی.

حالا بریم سر اصل ماجرا:

روز بعد که شما داشتی با عروسکت،تام بازی میکردی یهویی متوجه شدم که شما ساکت شدی و از شما صدایی در نمیاد،فقط هر از چند گاهی یه صدای خیلی کوتاه ولی با عصبانیت از شما به گوشم میرسید،اومدم که ببینم چیکار میکنی دیدم کهههههههههههه بدجور تو نخ این تام هستی و به زووووووووور میخوای سبیل تام رو داخل دهنش کنی که بالاخره موفق شدی و با خوشحالی هر چه تمام تر گفتی مامانی نگاه کن تام چه شکلی شده؟ منم با دیدن این صحنه کللللللللللللی خندیدم و از چند زاویه از این صحنه عکس گرفتم.

فقط مامانی یه چیزی بگم؟ اگه این تام زنده بود دیگه هیچ سبیلی براش نمی موند.

نمیدونید چه بلایی سر این تام بیچاره آورده،به نظر من اگه خودتون برید و عکسا رو ببینید متوجه منظورم میشید،پسسسسسسسس:

ادامه مطلب و از دست ندینااااااااااااا: 

                                                                                      

 ببینید چطور سبیل تام رو به زوووووووووووووور داخل دهنش میکنه؟!

داری چیکار میکنی مامان؟

تو رو خدا لباشو ببینید،از بس تو حسسسسسسسسسسه اصلا توجهی به حرکاتش نداره.

تو رو خدا لباشو ببینید تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

مامانی بسسسسسسه دیگه

ببینید چه بلایی سر این تام بیچاره اورده،سبیلاشو ببینید،چه پیچ و تابی گرفته،دلم واقعا برای تام سوخت.

ای خدا،از دست تو پسر

چی شده باز مامانی؟چرا دهنتو باز کردی؟ مثل اینکه تازه کارت تموم شده و داری نفسی تازه میکنی،ولی با دهن باز.

تام عزیز ببخشید

نکنه تو فکر پروژه جدیدی هستی؟دوباره میخوای سر کدوم عروسکت بلا بیاری؟ نکنه تو فکر اینی که یه پروژه دیگه روی این تام بدبخت پیاده کنی؟ 

تو فکر چی هستی مامان؟

تو رو خدا نگاش کنین چیکار میکنه؟ این تازه یه شممممممممه از کاراش توی خونه هست.

مامانی،ورزشکار بودی و ما خبر نداشتیم؟

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مهرنوش مامان مهزیار
12 آبان 91 23:05
سلام عزیزم عید شما هم مبارک باشه. بیچاره تام . تا حالا از دست جری فرار میکرد حالا باید از دست امیر محمد فرار کنه


سلام مهربونم،ممنونم از شما...آره واقعا بیچاره تام...مثل اینکه این تام تا آخر عمرش باید در حال فرار باشه.
محدثه
14 آبان 91 7:35
واااااااااااااااااای گربه بیچاره!
مامانی این محمد تو فکر پروژه بود ولی نه روی تام، این دفعه پروژه اش رو با پسرعمه جونش کامل کرد. دیشــــــــــــــــــــــــــــــــــب رو یادته؟؟؟!!! دستمالااااااااااااااااااااا... کل فرشت پر شده بود از دستمال کاغذی ریز شده حالا مامانی بیچاره ...


سلام محدثه جون
آخ گفتی...محدثه نمیدونی من چه حالی شده بودم وقتی اون صحنه رو دیدم...به خاطر اینکه شما بودین و من چیزی بهش نگفتم و از همه مهمتر اینکه با پسر عمه جونش همه دستمالا رو جمع کرده بودن...این شد که دیگه چیزی بهش نگفتم.
واااااااااااااقعا حالم مثل آدمای بیچاره شده بود.
محدثه خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوستت داریماااااااااااااااااااااااا.
زهرا (✿◠‿◠)
18 آبان 91 15:49
سلام گلم...

تازه رسیدیم....

سر فرصت میام پیشت!


سلام مهربونم...
رسیدن به خیر...
منتظرتم عزیزم.
رسول
20 آبان 91 13:15
...........|""""""""""""""" " """"""""|\|_
...........|......*اينم وسيله * بيا ....|||"|""\___
...........|________________ _ |||_|___|)
...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)***!(@) منتظرمااااااااا بدو بيا
چه عروسک ناااااازی


به به چه وسیله قشنگییییییییییی.
چچچچچچشم میام پیشت.
قابلتو نداره رسول جون.
مامان سيد محمد سپهر
23 آبان 91 9:47
پائيز اومد دوباره برگها شدن ستاره.....دلت نمي خواد تو هم بخوني پيشمون بيا


سلام زهره جون،الحق و والانصاف پاییز خییییییلی قشنگه.
چشم حتما میام پیشت عزیزم.
زهرا (✿◠‿◠)
24 آبان 91 9:06





زهرا (✿◠‿◠)
29 آبان 91 13:36
ایام محرم و تسلیت میگم عزیزم...

التماس دعا


منم این ایام سوگواری رو به تو دوست نازنینم تسلیت میگم...
محتاجیم به دعا...
مامان سيد محمد سپهر
30 آبان 91 14:12
سلام خوابم مي اومد اما تو......ديشب كه من خوابيدم خواب......منتظرم.


سلام عزیزم،انشالله که خیر باشه.
مامان سيد محمد سپهر
1 آذر 91 9:57
عزيزم سلام خيلي ازم تعريف مي كني نه بابا اين طوري هم مي گي نيست هنوز اندر خم يه كوچه ايم.
باوركن با تعريفات حسابي جون مي گيرم،عزاداري هاي شما هم قبول باشه
[


سلام نازنینم،خوب تعریف داری عزیزم دیگه...
خیلی خوشحالم که با تعریفام جون میگیری،عزاداری شما هم قبول باشه...
مام پارسا
1 آذر 91 12:58
عروسکات مبارکت باشه زن عمو جون
هی واااااااااااااااااااااای من
تام بیچاره رو ببین.....همه ابهت گربه به سبیلهاشه....این چه کاری بود که تو کردی پسری
فرشته جون برو خصوصی




مرسی زن عمو جونم...
چیییییییییییی شده ه ه ه ه ه؟ای بابا،جری شیطون قبل از من تمام ابهت این تام بیچاره رو ازش گرفته ما که کاری باهاش نکردیم زن عموووووووو...
چشم عزیزم رفتم..
مامان سيد محمد سپهر
1 آذر 91 14:49
عزيزم به روزيم................


مزاحمتون میشیم عزیزم...
مام پارسا
2 آذر 91 1:26
فرشته جون بدو بیا ببین چه کردم


چشم الان با کلللللله میام.