نفس مامان،محمد نفس مامان،محمد، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

محمد...نوری از خدا

یلدات مبارک عزیزم

1391/10/6 13:31
نویسنده : مامان محمد
2,741 بازدید
اشتراک گذاری

ft3jhlvvcsheh0guetc4 پوسترهای گرافیکی ویژه شب یلدا

یلدا شب پیوند دل و خاطره است

دیدار من و برف لب پنجره است

یلدا شب هندوانه و فال و غزل

کار دل من بی تو ولی یکسره است...

سلام عمرم،نففففففففففسم،عشقم،خوبی نازنینم؟

عزیزکم یلدات مبارک...انشالله 120 یلدارو پشت سر بزاری با دلی پر از شادی و لبی سر شار از خنده...

سلام دوستای گلم،خوبید شمااااااااااااااااااااااااا؟خدارو شکر...

یلدای همه دوستای نازنینم چه دوستای روشن و چه دوستای خاموشم مبارک،انشالله سالیان سال با دلی مالامال از شادی و خنده توی این شب عزیز سپری کنین...ببخشید که یکمی دیر شده ولییییییییییییییی عب نداره ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است.حالا نقطه سر خط.

 

ما شب یلدا خونه مامان بزرگ محمد(مامان بابایی) همراه با عموها و عمه جون محمد بودیم،مامان بزرگ محمد هم زحمت کشیدن و برای ما یه شام خوشمزه و همچنین تدارکات بعد از شام خیییییییییییییلی خوشمزززززززه تر برامون آماده کرده بودن که جای همتون خالی بود...

دستت درد نکنه مامان بزرگ جون(از طرف محمد).

SendScraps FacebookSendScraps FacebookSendScraps FacebookSendScraps Facebook

محمد که از شیطونی نمیدونید چه کارایی که نمیکرد...از همون صبح با داداشش تو آپارتمان برای خودشون مسابقات جام جهانی فوتبال راه انداخته بودن،اینا همینطور شوووووووووووووووووت ❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤منم همینطور یواااااااااااااااش...❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

بالاخره این روز پر استرس رو به شب رسوندیم و همه عازم خونه مامان بزرگ جون شدییییییییییییییم،وای چقدر راه دور بود...پیاده روی ما رو خسته کرد...از آپارتمان طبقه 2 به طبقه 1...فک کن!❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

بعد از خوردن شام خوشمزه من همه خوراکی های رو که مامان بزرگ جون آماده کرده بودن رو خیییییییییییییییییلی زود به میدون جنگ آوردم و هممون شروع کردیم به تار و مار کردن اونا،البته من همون اووووووووول به همشون اعلام کردم که تا من از این خوراکیا عکس نگیرم و از این سفره زیبا که توش پر شده بود از خوراکیای خوشمزه یادگاری به جا نزارم کسی اجازه دست زدن به اونا رو نداره و همه به خاطر من...

خلاااااااااااااااااااااااااااصه بعد از گرفتن چندتا عکس اونا شروع کردن به خوردن...حالا نخور کی بخور...همین طور مشغول خوردن و همینطور مشغول گپ زدن...وای خدا چقققققققققدر شب قشنگی بود،گل میگفتیم و گل میشنیدیم و صد البته گل میخندیدیم...

حالا بقیه توضیحات رو بین عکسا براتون میزارم،لططططططفا اوامه مطلب:                                               

فوتبااااااااااااااااال؟

میبینید تو رو خدا،آخه توی آپارتمان فوتبال بازی میکنن؟

بازم فوتبااااااااااال؟

ای وروجک

اینم سفره یلدا که مامان بزرگ محمد زحمت درست کردنشو کشید و منم زحمت چیدنشو کشیدم.

سفره یلدا 

اینجام محمد تازه از خونه خودمون با داداش مهدی و محمدرضا اومدن پایین...شیطونک هنوز تو شوکه...

فداتون بشم مممممممممممن 

اینجام محمد داره دنبالم میگرده...هنوز متوجه من نشده...گفتم که تو شوکه،من کنارش ایستاده بودم.

محمد در شب یلدا 

این وروجک تا منو دید ذوق زده شد و لباسشو داد بالا...آخه این چه وضعشه عزیزم،خودتو کنترل کن خوب!.

 محمد در شب یلدا 2

اینم از همون حرکات ذوق زدگیشه...الهی من دورت بگردم مامان با اون حرکات شیرینت.

 ادا در میاری شیطونک؟

اینجام دیگه از عکس گرفتن من عصبانی شد و گفت که مامااااااااااااااان دیگه بسسسسسسسسه...چون میخواست این خوراکیای خوشششششششمزه رو بخوره.

واااااااااااای ترسیدم

اینجام وروجک مامان داره برای اووووووووووولین بار انار میخوره...ببینید چه با احتیاط میخوره...چون از دونه انار بدش میاد ولی برای اولین بار خیلی خوب خورد...نوووووووووش جونت عزیزم.

نووووووووووش جونتون

از اینکه برای دیدن این عکسا حوصله به خرج دادین و ما رو تحمل کردین متشکرم...امیدوارم که خوشتون اومده باشه.

Thank You Scraps, Graphics and Comments for orkut, myspace

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (27)

زهرا (✿◠‿◠)
6 دی 91 11:00
وااااای!
به به! عجب شب یلدایییییی!
چه سفره ی خوشمــــــزه ای!!!
همیشه دور هم شاد باشین الهی...
***********************
وای!وای!وای!واااای!
توپ بازی توو خونهههههههه؟؟؟؟؟؟
محمد صادق هم همین طور بود!!! با باش زمین بازی راه انداخته بودن توو خونه!
نه یه توپ.......نه 2 توپ.....
روزی یه توپ و جمع کردم گذاشتم کنار!!
و به صورت کااااملا نا محسووووس همه ی توپا جمع شدن!!!!
************************
قربون ادا و اطوار محمد جونییییی
فقط فرشته جون نمی دونم چرا این عکسات این سری تارِ ؟؟؟!!!
با گوشی گرفتییی؟
***********************
ماچ......ماچ


وااااااااااااای سلام دوست جونییییییییی..
قابل شما رو نداره زهراجون...
ممنونم عزیز دلم...قررررررررررررربون تو دوست خوبممممممم.
وای نگو زهراجون...نمیدونی چی کشیدم اون روز..
خالههههههههههه تو هم...پس بگو بچه بیچاره اغفال شده بود...واااااااقعا؟پس چند روز طول کشید تا توپا جمع شن...
نامحسوست خیلی جالب بود...هههههههه.
خدا نکنه خاله جون مهربونم...
آره عزیزم با گوشیم عکس میگیرم...فک کنم این گوشیم دوربینش خیلی کیفیت نداره...البته پیکسلش بالاست ولی...
از این کامنتت کلللللللی انرژی گرفتم،خییییییییییلی ماهی زهرا...ما هم مااااااااااااااچ...



زهرا (✿◠‿◠)
6 دی 91 11:03
خصوصی داری عزیزم...


مررررررررررررررسی عزیزم.
مام پارسا
6 دی 91 11:51
هی وای من محمممممممممممممد توی خونه فوتبال؟؟؟
ولی عیبی نداره هم یه تنوعی میشه و هم مامانی حالش جا میاد
به به سفره یلدایی تون هم قشنگه...اوا ولی چرا یه چیز کمه؟ چرا گلتون نیست؟ آها یادم اومد گلتون رفته بود خونه مامانش... (اعتماد به نفس در حد تیم ملی)
محمد آفرین که برای اولین بار موفقیت آمیز انار خوردی
ایشالله همیشه شاد باشید و تنتون سالم و یلداتون هم با تاخیر مباررررررررررررررررررررررک


آره دیگه زن عموجون...من فعلا تو خونه پادشاهم...هر کاری که دلم بخواد میکنم...به مامانی مجال نفس کشیدنم نمیدم چه برسه.........
آره دیگه خودش یه تنوعی بود...هم برای خودم هم برای مامانی...
مرررررررررررسی عزیزم...آره واقعا...گلمون زیاد بودن ولی این یه گل که دیگه نگو....لابد ما رو قابل ندونست...چی کار کنیم نتونستیم گلمونو اون شب نگهش داریم،خییییییییییلی زود پرید و رفت...هههههههه
اعتماد به نفست منو کشته...در حد جام جهانی.
ممنون زن عموجون...آره کااااااااااااملا موفقیت آمیز بود...
ممنونم زهراجون از دعای خییییییییییلی قشنگت.
زهرا (✿◠‿◠)
6 دی 91 15:50
امون از این جاریت!!!
چقد شیطونِ این زهرا!بــــــــــــــلااااااا
حالا اون گل قشنگه شما بودی که کم بودی؟؟هااااا/؟؟؟

هر دو تاتونُ دوس دارم .... یه عالمه...
این واسه این جاری!
اینم واسه اون جاری!


چراااااااااااا زهرایی؟
آره والله گفتییییییییییی...
اعتماد به نفس رو داشتی زهراجون...
مام تو رو دوست داریم اونم از نوع بی نهایتش...
مرررررررررررررررسی زهراجون مهربونم.
این جاری هم برای تو زهرا...
رسول
6 دی 91 23:26
نوش جووووونتون
هوراااا عمه شدم
فوتبال تو خونه خیلی باحاله که...


ممنونم مناجونم
وااااااااااااااقعا...مبارکه عزیزم...انشالله خوش قدم باشه...
بعععععععععععله باحاله اما نه توی خونه آپارتمانی...همسایه ها ما رو بیرون میکنن از خونمون.
lمهرنوش مامان مهزیار
7 دی 91 8:07
عزیزم سلام یلداتون مبارک . انشاا... به سلامتی و دل خوش همیشه در کنار هم باشید. بچه های ما مجبور هستند زندگی آپارتمان نشینی دیگه


سلام گلم...یلدای شما هم مبارک.مرسی از دعای قشنگت.شما هم همینطور عزیزم.
آره واقعا...بچه ها هیچ گناهی ندارن.طفلکیا باید یه جوری انرژی شونو تخلیه کنن دیگه.
مام پارسا
7 دی 91 10:36
اوهو....می بینم که بحث سر منه
داشتیم خانومااااااااااااااااااا؟
خب زهرا جون حالا دیگه شک داشتی از اینکه گلشون من بودم دیگهههههههه؟
خب فرشته جون واسه شمام دارمممممممممم
راستی کدوم جاریتو خیرات کردی؟ ... آخه به زهرا گفتی این جاری هم برای شما....امیدوارم من نبوده باشم چون اون وقت با کله میام تو در خونتون
حالا من واسه هر دوتون دارررررررررررررررم
فعلاً بدو بیا که آپیم


آره دیگه...وقتی شیطونی میکنی این چیزارم داره دیگهههههههههههههههه.
نداشتیم ولی یه دفعه داشته شد...هههههههه
خوب چیکار کنه بنده خدا...ما اون شب چند تا گل نداشتیم برای همین شک کرد دیگه.
وااااااااااااااااااای نهههههههههههههه...زهراجون(مامان محمد صادق جون)کمکم کن...دیگه نابود شدم...دیگه منو نمی بینید.
نگران نباش خودمو گفته بودم...زهراجون (مام پارساجون)دیگه خیلی ترسناک شدی...باید یه فکری به حال خودم بکنم.
مامان محمد صادق برو قایم شو تا زهراجون نگیرتت.ههههههه
چچچچچچچچشم میام...نزن مارو با کلللللله هم میام
محدثه
9 دی 91 7:28
سلااااااااااااااااااااااااااااااااام، من اومدم...
خوبین شما؟؟ خانواده خوبن؟ می بینم که تو این چند روزی که نبودم پست جدید! نظرات جدید! اووووووووووووووووو احساس کردم یه هفته نبودم
عجب شب یلدایی بود، کوچولو و بی سر و صدا و قشنگ، من موافقم که گلمون کم بود یعنی من می خوام کاری کنم که دیگه زهراخانوم مارو قال نزاره. خدایی جاشون خالی بود.
یه چیز قابل توجه مامان محمدصادق بگم:: (اگه نظرمو میخونه) اگه یه شب زهرا توی جمع ما نباشه توی اون شب واقعا سکوته و جای خالیش احساس میشه همچنین جای خالی شوهرش .
فرشته جون من که میگم این محمد آخرش پیرت میکنه، توی خونه و فوتبال؟؟؟؟ حرص نخور عزیزم پسرا همشون همینن
به امید شب یلدای زیباتر برای سالهای آینده...


علیک سلاااااااااااااام،خوش اومدی.
به مرحمت شما،همه خوبن،شما چطوری؟چیکار کنیم دیگه...
خسته نباشی،خوب یه هفته است که نیومدی پیشم بی معرفت.
آره واقعا خیلی شب خوبی بود...کوچولو و صمیمی...پس تو هم موافقی!یه نفر دیگه به ما اضافه شد...ولی محدثه خودمونیمااااااااا یکمی بی سرو صدایی برامون خوبه نههههههههههههه...ههههههههههههههه.
قابل توجه مامان محمد صادقم(زهراجون) آخه نیست مام پارسا(زهراجون) پر از شور و نشاطن اینه که جای خالیش احساس میشه...در هر صورت ما از طرف مام پارسا نیست و نابود شدیم بزار حرف دلمونو بزنیم...ههههههههههههههههههههههههههههههههه.
آخ گفتی...من همین الانشم پیر شدم...به روی خودم نمیارم محدثه.
عزیز دلمی محدثه...خیییییییییییییییلی دوستت دارم...با اینکه تو این پست نطرتو دیر اعلام کردی ولییییییییییییییییی ما هلاکتییییییییییییییم.
مامان بیتا
9 دی 91 9:30
سلام گلم
یلدای گذشتتون مبارک
ببخشید که با تاخیر اومدم........خودت که وضعییتم رو میدونی
عزیزم......پسر همینه دیگه دختر نیست که با عروسکهاش بازی کنه و صداش در نیاد
از خدا میخوام تن سالم به گل پسرت بده که صداش همینجور تو خونه پخش بشه
از طرف من محکم ببوسش


سلام عزیز دلم
یلدای گذشته شما هم مبارک
خواهش میکنم خانمی...تو باید فققققققققققط آرامش داشته باشی و استراحت کنی همین برای من کافیه نازنینم.
آره عزیزم حق با توئه...دیگه خیلی وقته که با این قضیه کنار اومدم.
الهی دورت بگردم مهربونم...منم همین دعا رو برای بیتاجونت دارم عزیز دلم.
چچچچچچچشم حتتتتتتما...شما هم بیتاجونو محححححححححححکم بماچش.
مامان مانی
9 دی 91 11:29
یلدای شما هم مبارک .... شاد باشید ...


ممنونم...یلدای شما هم مبارک عزیزم.
مام پارسا
12 دی 91 12:09
واااااااااای محدثه جونم مررررررررررررررررررسی
حییییییییییییییییییییییییییلی دوستت دارم..یعنی عاشقتما...از قدیم گفتن : قدر زر زرگر شناسد ، ....
دستت درد نکنه عزیز دلم
خب فرشته جون مثل اینکه دیوار آشپزخونه تون واست زیادی کرده آرههههههه؟...دیگه بی سر و صدایی گاهی اوقات برات خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی خوب ...اشکالی نداره...فقط اگه دیدی صدای کوبیدن دیوار میاد نگران نشو... چون منم که با بیل و کلنگ افتادم به جون دیوارتون
حالا گذشته از این شوخی ها همتون رو دوست دارم و عاشقتونم.
بووووووووووووووووووس واسه محدثه جونم و فرشته جون و مامان محمد صادق جونم



خواهش میکنم زهرا(از طرف محدثه)
منم همینطور(از طرف محدثه)واااااااااااااقعا
خدارو شکر...بالاخره زهرا به ما هم رسید...میگماااااااازهرا خوبه وبلاگ محمد هست که تو و محدثه اینطوری قربون صدقه هم برین وگرنه چیکار میخواستین بکنین...هههههههههههههههههههههه.
اتفاقا خیلی فکر خوبیه...این دیوار بین آشپزخونه ما و شما زیادیه ورش داریم بد نیست....اینطوری بیشتر همدیگر میبینیم و با هم گپ میزنیم...هر وقت دوست داشتی میتونی خرابش کنی فقط بپپپپپپپپا خونمونو خاکی نکنی مردم از بس خونه رو تمیز کردم...مرسی.آره دیگه گااااااااااهی سکوت و بی سر وصدایی بد نیست...بکوبش عزیزم بکوب...من منتظرمااااااا.
فدات بشم زهرا...مام دوستتون داریم و عاشقتونیم...باااااااااااااااااااور کن عزیزم.
زهرا (✿◠‿◠)
12 دی 91 17:16
بلــــــــــــــــــــــــه! می بینم که توو وبلاگ این جاری(!) بحث فراوونِ در مورد اون جاری(!)
فدای 2 تا جاریای خوبــــــــــــــــــــ بشم که هر دوشون واسم عزیزن...
آره....معلومه زهرایی شیطون بلاست!
خلاصه که ما هلاک شما 2 تا جاریای نمونه ایم!بی تعارف ....


آره دیگه زهراجون...ما جاریا کللللللللللللا در مورد همدیگه بحث زیاد داریم البته از نوع خوباشاااااااا.
خدا نکنه زهراااااااااااااا...توهم برای ما عزیزی...البته اینو از طرف خودم گفتماااااااا...میترسم دوباره این زهرای شیطون بیاد و یقمو جم کنه که چرا از کیسه خلیفه بخشیدی...ههههههههههههههه...شوخی کردم مامان محمد صادق...جاری من دست و دلبازه توی دوست داشتن دیگران...الته به این جاریش رفته...ههههههههههههههه.
الهی من قرررررررررررررررررررررررررربون تو زهرای عزیزم بشم من.مام هلاکتیم...دیگه داریم شهید میشیم.
محدثه
13 دی 91 11:15
فرشته جون داشتیم!! من که مردم از بس قربون صدقه شما رفتم. تو که خودت می دونی واسم چقدر عزیزی وای وای وای حسودی!!! شوخی کردم عزیزم می دونم که همه این حرفا واسه خندوندن همدیگه ست... عــــــــــــــــــاشقتم
دستت درد نکنه از طرف من از زهرا تشکر کردی... من کلا عاشق زنعموهامم، هر سه تاشون
خوب محمد آقا چطورن؟؟ مثلا وب محمدها!! بعدا محمد اینا رو بخونه میگه : اینا کلا فقط به فکر خودشونن...
4 تا گل واسه شما 4 نفر اعضای خانواده.


وای وای وای محدثه عصبانی میشود...من نمیدونم چرا همه عصبانین...کم مونده که محدثه هم مثل زهرا دیوار خونمونو خراب کنه...مثل اینکه دیگه اینجا امن نیست...تا خون ما ریخته نشد الفراااااااااااااار.
آخیـــــــــــــی...ترسیدم محدثه...فکر کردم که......آره عزیزم من که نیتم خیر بود...فقط خندوندن دوستان برام مهمه...دیگه خیالم راحت شد.
منم عااااااااااااااشــــــــــــــــقتم دخمل من.
خواهش میکنم محدثه عزیزم....رفتیم تو کانال آشتی کنون...من یکی که تو یکی رو خیییییییییییلی دوست دارم.(به هیچ کس نگیااااااااااا).
محمدم خوبه...خدارو شکر...ولی مامان محمد یکمی کسالت داره...مثل اینکه سرما خوردم...گلودرد شدید همراه با درد بدن.هــــــــــــــــــــی دیگه پیر شدم محدثه.هههههههههههههههه
راست گفتیاااااااااااا...مثل اینکه وبلاگ محمده هااااااااااااااااااا...یادم رفته بود...ولی عب نداره،خوب زحمتشو فعلا من دارم میکشم.
این گل هم مال تو محدثه...هر وقت دوتا شدین و بعد کم کم به تعدادتون اضافه شد این گلا هم اضافه میشن...فعلا این بکی رو داشته باش تا بعد.
اگه دوست داری بهت گل زیاد بدم پس بجــــــــــنب تا دیر نشده...هههههههههههههه.
زهرا (✿◠‿◠)
13 دی 91 14:46
به زهرایی: انصافا جوابای فرشته بامززه ست نه؟؟؟؟
من که هر وخ میام می خونمتون خیلی دلم وا میشه!
من و بگو که هیش وخ جاری ندارم !!!
پس بهتره سر به سر شما دوتا بذارم!!!
راستی مگه شما دیوار به دیوار هم ین؟؟؟؟
چقد خوووووووب!
من که فقط یه خواهر شوهر بیشتر ندارم که اونام چین و ما چینن!
اونم اسمش زهراست!
مام خیییلی هم و دوس داریم!!!یعنی از بچگی عاشق هم بودیم ...
دختر خاله های شیطون و معروف!!!!!


زهرایی به زهراییآره گفتی...این فرشته هم کم شیطون نیستاااااااا...ما که دق کردیم از دستش.)
ای جانم زهرایــــــــــی...خدارو شکر که با خوندنمون دلت وا میشه...خیلی خوشحالم از این بابت عزیزم.
الهـــــی...فکر کن من جاریت...یا خواهرت...یا اصلا دوتاشون،اینطوری بهتر نیست زهراااااااااااا؟
فدات بشم...بزار عب نداره سر به سر ما بزار...مایه افتخار ماست...البته اینم از طرف خودم بود...زهرا(مام پارسا)رو که میشناسی یکمی خطرناک تشریف داره...من که هنوز سرم به تنم سنگینی نکرده...هههههههههههههه.
آره عزیزم...حالا یا از خوش شانسی ماست یا بد شانسی...ما تو طبقه دوم آپارتمان و واحدمون روبروی همه که دیوار آشپزخونمون مشترکه...چیکار کنیم دیگه باید ساخت دیگههههههههههه...ههههههههههه
بـــــــــــله خدمتشون ارادت دارم...خیلی خانومن.
ای جانم...پس شما خواهر شوهر و زن داداش با هم فامیلین؟انشالله همچنان شاد و شیطون و خندون باشین عزیزای دلم.
زهرا (✿◠‿◠)
13 دی 91 14:48
میگما....
من دقیقا متوجا نشدم.....محدثه جون چه نستی با شما و زهرا ایینا داره؟؟؟
کاملا معلومه که خیلی مهربونه!!
کاشکی یه وبلاگ داشت!!!


بفرما...
چی رو عزیزم...بگو تا بهت جواب بدم...ای بابا،محدثه برادر زاده همسری من و زهراست...البته با من یه نسبت دیگه داره و اون اینه که:دختریه پسر عمه خوب من هم میشه.(برادر شوهر بزرگ ما که خییییییییییلی مرد خوبیه...من یکی که واااااااااااااقعا دوستش دارم...حاضرم جونمو براش بدم...اینو از ته قلبم میگم...برای همینم دخترش محدثه هم برام خیییییییییییییییییییییییییییییلی عزیزه و خیییییییییییییییییلی دوستش دارم).
آره عزیزم...خیییییییییییلی مهربونه...
زهرایی مهربونی از خودته خانومی(از طرف محدثه جون).
ای بابا...محدثه اصلا فرصت سر خاروندنشو نداره چه برسه به وبلاگ.
مام پارسا
14 دی 91 3:10
خب دیگه فرشته جون مثل اینکه تهدید کار ساز نیست باید از روش دیگه ای وارد بشم

راستی مرسی که جلوی زهرا جون هم از من تعریف کردی و هم واسه خودت در نوشابه باز کردی (در مورد دست و دلبازی توی دوست داشتن)
ولی جداً تموم اینها شوخی بود
راسسسسسسسستی .... محمد جون خوبی زن عمو؟...چیه چرا نارحتی؟
واااااااااااااااااای ببخشید که وبلاگت رو با چت روم اشتباه گرفتیم.....
دیگه تکرار نمیشه.....
فرشته هیسسسسسسسسس
زهرا جون هیسسسسسسسسس
محدثه جون هیسسسسسسسسس
دیدی زن عمو ...همه رو ساکت کردم
مواظب خودت باش ...خوب بخوابی عزیزم


نه زهرا دیگه تکرار نمیشه...روش دیگه ای رو در پیش نگیر...کاملا کارساز بود.
خواهش میکنم عزیزم...باز کردن در نوشابه که کاری نداره...برای خودم که باز کردم گفتم برای تو هم باز کنم که زحمت نکشی و خسته نشی.
آره عزیزم همشون شوخی بود.
مرسی زن عمو جون خوب خوبم...ناراحت؟خواهش میکنم...اشکمو شما در آوردین...بس کنین دیگه.
اشکالی نداره زن عمو...دیگه تکرار نشه خوووووووب.
مرررررررررررسی زن عمو جون که همه رو ساکت کردی.دست مریزاد.
چشم حتما...مگه میشه از دست شما خوابید...حالا یه کاریش میکنم شااااااااااااااید تونستم بخوابم.
پی نوشت:زهرااااااااااااا(تو جلوی اسم زهرا و محدثه،جون گذاشتی ولی جلوی اسم من خالی بووووووووووود!.ببین تبعیض قائل شدیـــــــــــی).یکی اشکامو پاک کنه...دچار کمبود محبت شدم.
مام پارسا
14 دی 91 13:49
خیلی خوب حالا...احساس صمیمیتم با تو گل کرد یهوووووووووووووووو
حالا اشکاتو پاک کن ، اینم تحویل بگیر:
فرشته جوووووووووووووووووووووووووووووووووون
فرشته جون جون جون جونیییییییییییییییییییییی
خوب شد حالا
حالا بخند ... اینطوری ...آها ...یه کم بیشتر ... آها
بسته دیگه حالا نیشتو ببند...یه کم متانت داشته باش


وایـــــــــی چقد صمیمیـــــــــــــــی.
دیگه اشکام خشک شده بس که ریخت...دیگه نیازی به پاکیدنش نیست.
آهـــــــــــــااااااااا بده...بده.
حالا شد...مرسی عزیزم...کمبود محبتم جبران شد...آخ چقد چسبید...مررررررررررررررسی زهراجوووووووووووووووووووون جوووووووووووووون جونیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.
خوبه؟اینطوری؟
ای بابا سریع نزن تو پرمون دیگـــــــــــــــه...تازه داشتیم لذذذذذذذذذذذذذذت میبردیماااااااااااا.
مام پارسا
14 دی 91 14:54
سلام غزیزم...برو خصوصی


وای زهرا تو هم خصوصیـــــــــــــی؟
زهرا (✿◠‿◠)
14 دی 91 17:30
عزیزم مریض شدی؟؟؟
الان چطوری؟؟؟
بهتریییی؟؟؟


آره زهراجون...نگران نباش عزیزم.
الان بهترم...با قرص و شربت بهتر شدم...
نگران نباش خانومی...شماها رو که اینجا میبینم بهتر از اینم میشم.
پی نوشت:دوستان عزیزم،اگر دیدید که من مدتی نیومدم و پستی نزاشتم نگران نشید،شارژ اینترنتمون تا ساعت 7 امشب تموم میشه...در اسرع وقت که شارژ شد میام پیشتون...مرررررررررررررررررررررررررسی از همتون.
مام پارسا
16 دی 91 18:51
سلام...خانومی برای اینکه بتونی با اکسپلورر به وب پارسا بیای این مراحل رو برو:
بعد از اینکه وارد اکسپلورر شدی از منوی tools گزینه internet option رو انتخاب کن و بعد از سربرگ security گزینه trust sites رو انتخاب کن و بعد دکمه sites رو بزن.... یک پنجره کوچیک برات باز میشه ، قسمت add this website آدرس وب پارسا رو بنویس و دکمه add رو بزن ...فقط حواست باشه که برای add کردن، اون مربع کوچیکی که توی همون پنجره هست نباید تیک داشته باشه...بعد از add کردن آدرس وب پارسا در کادر پایینی قرار می گیره...بعد close رو بزن و پنجره internet option رو ok کن .
در این صورت وب پارسا با اکسپلورر هم باز میشه و فقط باید رمز رو وارد کنی
امیدوارم دیگه مشکل حل بشه و بتونی بیای پیشمون..بازم اگر مشکلی بود خبرم کن


سلام خانمی...رفتم به آدرسی که گفته بودی و مشکلم حل شد...الان دیگه میتونم به وب پارسا بیام...مرسی از راهنماییت.
مامانی درسا
18 دی 91 3:15
میگم مامانی شما هم مثل من کم کار شدی ها ....... من که واسه بیماریمه شما چرا آپ نمیکنی واسه گل پسرم .....ببوسش


آره عزیزم کم کار شدم.......
خدا بد نده...چی شدی؟الان حالت چطوره؟انشالله که هر چه زودتر حالت خوب شه خانومی....زیاد حوصله نت رو ندارم...تو هم دخملی ما رو ببوسش.
زهرا (✿◠‿◠)
18 دی 91 13:23
عزیزن هر وخ شارژ شدی بیا.....................آپم


چشم...الان میام.
مامان سيد محمد سپهر
19 دی 91 9:41
عزيزم سلام عكس ها قشنگ و گزارش جام جهاني خواندني بود
با كلي حرف و خاطره از سفر برگشتيم ممنون مي شم به ديدارمون بيايين.!



سلام زهره جون...ممنونم ازت.
سفر بی خطر...چشــــــــــــــم الان میام.
زهرا (✿◠‿◠)
20 دی 91 8:22
چرا آپ نمی کنی فرشته جونم؟؟؟؟؟


زهراجونم اصلا حوصله آپ كردنو ندارم...هر وقت حوصله ام اومد سر جاش حتما ميام و آپ ميكنم...از همينجا ميبوسمت عزيزم.
سپیده از وبلاگ "کودک من"
22 دی 91 18:34
با سلام. رای دادن دوستان از روز شنبه تا پایا روز دوشنبه است. لطفا وقت خودش دوباره رای دهید. ممنون.
زهرا (✿◠‿◠)
23 دی 91 6:33





مامان سيد محمد سپهر
24 دی 91 8:32
سلام عزيزم مثل اينكه رايتون پذيرفته نشد اگه امكانش هست امروز راي بدين


چشم عزیزم.