نفس مامان،محمد نفس مامان،محمد، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

محمد...نوری از خدا

تفکرات و تخیلات کودکانه

1391/10/25 1:28
نویسنده : مامان محمد
1,161 بازدید
اشتراک گذاری

شکلکهای جالب آروین

عزیز دلم،محمدم،این روزهای زمستونیتو که با کارها و شیطنتات باعث گرمی زندگیمون شده،برات به یادگار میزارم تا بدونی که من چطور با بودنت تو زندگیم احساس خوشبختی میکنم و با وجود تو حس بودن و موندن تو این دنیای کماکان سختی رو دارم.

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤دوستای نازنینم،اگر میخواین بدونین که روزهای زمستونی محمد تا به امروز چطور گذشته و دست به چه شیطنتایی زده لطفا چشماتونو ببندین و برین ادامه مطلب و تا نگفتم بازش نکنین:  

حالا چشماتونو باز کنین و با دقـــــــــــــــــــــــــــــــت هر چه تمامتر به این عکسا و توضیحاتش نگاه کنین.

اینجا من و محمد با آجر یه پله بزرگ درست کردیم که محمد بعد از درست کردنش چندتا از عروسکاشو روی این پله بزرگ گذاشت و عروسکاشم بلافاصله از روی این پله به پایین افتادن و مصدوم شدن...بیچاره عروسکااااااااااااا.

یه نمای دیگه از این پلــــــــــــــــــــــــــــه.

فکرشو بکنین...عروسکایی که دچار مصدومیت شدن مثل این عروسک،اووووووووووولش روی این پله مرگبار به این صورت بودن،بعدش یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهو به پایین پرت شدن...واااااااااااااااااااااااااای از دست این محمد.

دکتر محمد بلا به بخــــــــــــــــــــــــــــش اورژانس...ببینید،اینجا داره به این عروسکا رسیدگی میکنه تا زودتر حالشون خوب شه تا دوباره این بساطو اجرا کنه.آخه این چه بازییه مامانم؟

نمای دیگری از دکتر محمد وروجک و بیمارانش.

ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی شیطون،این زبون بسته ها رو به این روز در آوردی حالام داری میخندی؟

اینجام این بینواها در حال استراحت هستن...من از شما از طرف محمد معذرت میخوام...محمد اصلا قصد بدی نداشت...فقط میخواست با شما بازی کنه...اصلا فکرشو نمیکرد که اینطوری بشه.

اینجا،یه روز دیگه است و محمد در حال نقاشی کردن تو دفتر وایت بردشه...نمیدونید چه عکسایی کشیده بود...من با هزار خواهش و تمنا فقط تونستم این چندتا عکسو بگیرم...محمد اصــــــــــــــــــــــلا از نقاشی کشیدن خوشش نمیاد ولی اینجا خیلی با حوصله نقاشی کرد. 

این عکس یه آدمه...دست و پاشو از کنار سرش کشیده...من خیلی از این عکس خوشم اومد...دلم نیومد که اینجا نزارمش.

در حال کشیدن یه عکس دیگه.

اینم یه عکس دیگه ست...از کشیدن عکس آدم خیییییییییییییییلی خوشش میاد...اون روز هر کاری کردم که عکسای دیگه ای مثل گل،پرنده،خورشید،کوه و...بکشه قبول نکرد...حتی من براش عکس طبیعت که توش همه اون چیزایی رو که گفته بودمو کشیدم ولی باز کارساز نبود که نبود.

اینجام داره در مورد عکساش توضیح میده که چی کشیده،چطوری کشیده و چرا...الهی من دورت بگردم مامان که علاوه بر دکتری تو کار معلمی هم تبحــــــــــــــــــــــــــــــر خاصی داری.

ببینید چطوری داره نقاشی میکنه...هر چی بهش میگفتم که راحت بشین گوشش بدهکار نبود...یه خورده که مینشست دوباره به این صورت در میومد...بچه ام فکر کرده که سر جلسه کنکوره که اینقدر استرس داشت...نشستنشو یادش رفته بود.

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤ممنونم از شما که وقت گذاشتین و همه عکسارو دیدین...اونم با حوصله...مرررررررررررررررررررررسی از توجه شما دوستای مهربون و بی نظیرم.❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

محدثه
25 دی 91 8:05
سلام محمدآقا، سلام فرشته جونم. چه عجـــــــــــــــــــــــــــــــب !! اومدین این طرفا...
امان از دست این محمد، یادم نمیره اون شبی که اومدیم خونتون اون پلنگ صورتی و مورچه بیچاره رو چطوری کرده بود توی دسته کابینت... ای شیطون قبلنا بهتر بودیــــــــــــــــــــــا این حیوونا گناه دارن خوو...
دوستت دارم به اندازه یه دنیا زنعموجونم


سلام آجی محدثه...سلام محدثه جونم...چیکار کنم محدثه،وااااااااااااااقعا حال و حوصله نت رو نداشتم...این پستو که دیدی خییییییییییییلی خلاصه نوشتم.
آخ گفتیـــــــــــــــی...دیدی که اون شب چه بلایی سر این پلنگ صورتی و مورچه بیچاره آورده بود...تازه اون یه شمـــــــــــــــه از کاراش بود...خدارو شکر که اونا فقط یه عروسکن وگرنه معلوم نبود چی میشدن با کارای این محمد وروجک.
مرررررررررررررررررسی محدثه جونم...منم دوستت دارم به اندازه 7 تا دنیا دخمل من.
مهرنوش مامان مهزیار
26 دی 91 7:40
سلام عزیزم همه ی کارای گل پسرت عالی و بامزه بود. بزار هر جور راحت نقاشی بکشه. دیگه نبینم کم پیدا بشی


سلام خانومي...مرسي از تعريفت...آره اينطوري لااقل يكمي نقاشي ميكشه...چشم،سعي ميكنم عزيزم.
زهرا (✿◠‿◠)
28 دی 91 18:37
سلام عزیزم....
به به!
خوش اومدی....
مث اینکه این کسلیِ نتی واگیر داره!!!!
منم تازه .......اومدم........به زحمت......یه آپ کردم!!!!!!!


سلام خانومی....
ممنونم ازت...خوش باشی زهراجونم.
چطوووووووووووووور؟
وااااااااااااقعا؟دیدم کم پیدایی...پس بگو به خاطر چی بود...الان میام پیشت.
زهرا (✿◠‿◠)
28 دی 91 18:40
چه پله های قشنگی....
احنمالا هدف از ساخت این پله ها...............چیزی غیر از سقوط آزاد بودههههه؟؟؟؟؟
خب آخه ....اون عروسکای بیچاره رو که فرستادین اون بالا.......چاره ای جز سقوط آزاد ندارن!!!!!!!
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ!


چشات قشنگ میبینه......
بله همینطوره...ولی محمدو که میشناسی...از یه بازی چندجور استفاده میبره..
خوب زهراجونم از پله باید رفت بالا دیگههههههه...ولی نیست عروسکا شیطون تشریف دارن و یه جا بند نیستن به خاطر همینه که سقوط آزاد داشتن.
زهرا (✿◠‿◠)
28 دی 91 18:41
ببین اون سگ بیچاره با چه ترسی داره پایین و میبینه.....
جیگــــرم کباب شــُـــــــد......هی هــــی!


مگه اینکه این سگ اینجوری بترسه وگرنه.....
نترس خواهر...این سگه پارتیش کلفت بوده...محمد خیـــــــــــلی هواشو داشت که نیفته...دیدی که توی عکسا بین دوستاش نبود.
زهرا (✿◠‿◠)
28 دی 91 18:43
قوربون دکتر خوش تیپّــــم!!
کارت حرف نداره آقای دکتـــر!


خدا نکنه خاله جون...
مرررررررررررررسی خاله از تعریفت.
زهرا (✿◠‿◠)
28 دی 91 18:51
الهیییی....
چه کللللله ی خوشگلی کشیده....
کارتونی شده قیافه ش....
کله دومیه هم خیلی باحاله!!!
کلا انگاری استعداد خاصی توو کشیدن کله داری!!!!!!!!


وااااااااااااقعا؟منم خیلی از این کلللللله ها خوشم اومد...
واقعا...پسرم کاریکاتوریست معروفیه...
آره خاله جون...آخه خیلی کیف داره کله کشیدن...
زهرا (✿◠‿◠)
28 دی 91 18:51
اینم چن تا بوس واسه مامان فرشته...



الهی دورت بگردم زهرا...خیـــــــــــــــــــلی ماهی خواهر.
اینم بوس از من برای تو.
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمد رضا
30 دی 91 23:48
فدای محمد افرین به بزرگ مرد کوچک آقای دکتر
عکسا خیلی خوشگل بود پیش ما هم بیاین خوشحال میشیم


خدا نکنه خاله جون...مرسی خاله مهربون...
چشمات قشنگ میبینه عزیزم...چشم حتما میایم.
زهرا (✿◠‿◠)
2 بهمن 91 10:20
چی شدین شما فک و فامیلا؟؟؟؟؟؟
نکنه سرما زده شدین توو این فصل....
بابا دلم واستون تنگ شده....



چطور مگههههههههههههههههههه!!!!!!!.
هیــــــــــــــــــــی خواهر....دست رو دلمون نزار که خوووووووووووونه....سرما کجا بود...ناسلامتی بهمن ماهه...ولی کوووووووووووووووبرف و سرما؟اینجا هوا بهاریه...یعنی یه چندروزیه که اینجوریه...
الهی قربون اون دل مهربونت زهرایی...مام دلمون براتووووووووووووون تنگ شده عزیزای دلم.
مهرنوش مامان مهزیار
2 بهمن 91 11:14
بالاخره گل پسر باید روزهای سرد زمستان رو یه جوری بگذرونه


واقعا...اینم یه جورشه دیگه.
زهرا (✿◠‿◠)
9 بهمن 91 11:34
سلام فرشته جون!
عیدت مبارک...


عليك سلام زهراجون
ممنونم عزيزم...عيد شما هم مبارك.
زهرا (✿◠‿◠)
11 بهمن 91 11:52

چه خوبه که آدم یه دوست خوب مجازی داشته باشه!!!



آره واقعا...تازه اگه مامان محمدصادقم باشه که خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی عالیه.
زهرا (✿◠‿◠)
14 بهمن 91 8:46







رسول
14 بهمن 91 17:27
_______♥█████████♥_______♥█████████♥
_____♥█████████████♥___♥███████████♥
___♥█████████████████♥████♥_____♥████♥
__♥████████████████████████♥_____♥███♥
_♥███████████████████████████♥_____♥███♥
♥███████████████████████████████___♥███♥
♥█████████████████████████████████♥♥███♥
♥██████████████████████████████████♥███♥
_♥█████████████████████████████████████♥
__♥███████████████████████████████████♥
____♥████████████████████████████████♥
______♥████████████████████████████♥
_________♥███████████████████████♥
____________♥██████████████████♥
______________♥█████████████♥
_________________♥████████♥
___________________♥████♥
____________________♥██♥

کاش بازیه همه بچه ها اینجوری آروم بوووود
عزیییییییییییییییییییییییییییییزم


مرسی از کامنت قشنگت عزیز دلم...
آره واقعا...اون وقت با اعصاب آرومتر میتونستیم زندگی کنیم.
مامان سيد محمد سپهر
17 بهمن 91 15:16
سلام عزيزم دوستت دارم.


علیک سلام خانومی...ما بیشتر.
مامان سيد محمد سپهر
18 بهمن 91 9:59
عزيزمي روي گل محمد عزيز را ببوس


حتما خانومی.
مامان سيد محمد سپهر
18 بهمن 91 15:25
سلام به روزيم


چشم میایم خدمتتون.