تفکرات و تخیلات کودکانه
عزیز دلم،محمدم،این روزهای زمستونیتو که با کارها و شیطنتات باعث گرمی زندگیمون شده،برات به یادگار میزارم تا بدونی که من چطور با بودنت تو زندگیم احساس خوشبختی میکنم و با وجود تو حس بودن و موندن تو این دنیای کماکان سختی رو دارم.
دوستای نازنینم،اگر میخواین بدونین که روزهای زمستونی محمد تا به امروز چطور گذشته و دست به چه شیطنتایی زده لطفا چشماتونو ببندین و برین ادامه مطلب و تا نگفتم بازش نکنین:
حالا چشماتونو باز کنین و با دقـــــــــــــــــــــــــــــــت هر چه تمامتر به این عکسا و توضیحاتش نگاه کنین.
اینجا من و محمد با آجر یه پله بزرگ درست کردیم که محمد بعد از درست کردنش چندتا از عروسکاشو روی این پله بزرگ گذاشت و عروسکاشم بلافاصله از روی این پله به پایین افتادن و مصدوم شدن...بیچاره عروسکااااااااااااا.
یه نمای دیگه از این پلــــــــــــــــــــــــــــه.
فکرشو بکنین...عروسکایی که دچار مصدومیت شدن مثل این عروسک،اووووووووووولش روی این پله مرگبار به این صورت بودن،بعدش یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهو به پایین پرت شدن...واااااااااااااااااااااااااای از دست این محمد.
دکتر محمد بلا به بخــــــــــــــــــــــــــــش اورژانس...ببینید،اینجا داره به این عروسکا رسیدگی میکنه تا زودتر حالشون خوب شه تا دوباره این بساطو اجرا کنه.آخه این چه بازییه مامانم؟
نمای دیگری از دکتر محمد وروجک و بیمارانش.
ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی شیطون،این زبون بسته ها رو به این روز در آوردی حالام داری میخندی؟
اینجام این بینواها در حال استراحت هستن...من از شما از طرف محمد معذرت میخوام...محمد اصلا قصد بدی نداشت...فقط میخواست با شما بازی کنه...اصلا فکرشو نمیکرد که اینطوری بشه.
اینجا،یه روز دیگه است و محمد در حال نقاشی کردن تو دفتر وایت بردشه...نمیدونید چه عکسایی کشیده بود...من با هزار خواهش و تمنا فقط تونستم این چندتا عکسو بگیرم...محمد اصــــــــــــــــــــــلا از نقاشی کشیدن خوشش نمیاد ولی اینجا خیلی با حوصله نقاشی کرد.
این عکس یه آدمه...دست و پاشو از کنار سرش کشیده...من خیلی از این عکس خوشم اومد...دلم نیومد که اینجا نزارمش.
در حال کشیدن یه عکس دیگه.
اینم یه عکس دیگه ست...از کشیدن عکس آدم خیییییییییییییییلی خوشش میاد...اون روز هر کاری کردم که عکسای دیگه ای مثل گل،پرنده،خورشید،کوه و...بکشه قبول نکرد...حتی من براش عکس طبیعت که توش همه اون چیزایی رو که گفته بودمو کشیدم ولی باز کارساز نبود که نبود.
اینجام داره در مورد عکساش توضیح میده که چی کشیده،چطوری کشیده و چرا...الهی من دورت بگردم مامان که علاوه بر دکتری تو کار معلمی هم تبحــــــــــــــــــــــــــــــر خاصی داری.
ببینید چطوری داره نقاشی میکنه...هر چی بهش میگفتم که راحت بشین گوشش بدهکار نبود...یه خورده که مینشست دوباره به این صورت در میومد...بچه ام فکر کرده که سر جلسه کنکوره که اینقدر استرس داشت...نشستنشو یادش رفته بود.
ممنونم از شما که وقت گذاشتین و همه عکسارو دیدین...اونم با حوصله...مرررررررررررررررررررررسی از توجه شما دوستای مهربون و بی نظیرم.