داداشی تولدت مبارک
سلام سلام سلام...............................ما اومدیــــــــــــــــــــــــــــــــم دوباره........ببخشید دوستای گلم که دیر به دیر میایم پیشتون...آخه من خیلی سرم شلوغ بود و اصصصصصصصصصصصصصلا فرصت نمیکردم تا بیام و یه پست جدید بزارم،در ادامه بهتون میگم که چرا فرصت نوشتن پست جدید و نداشتم...
سلام عزیز دلم،سلام خوشششششششششگلم،محمدم،عزیز مامان،واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااقعا شرمندتم که دیر به دیر برات پست میزارم،یه مدت که اصلا حال اومدن به نتو نداشتم،این اواخر هم که مشغول چیدن تدارک تولد داداشی بودم....عزیزم،مهم نوشتن و به یادگار گذاشتن خاطرات شیرین زندگیته که من تا جایی که از دستم بر میاد این کار رو برات انجام میدم...محمدجان،حالا بریم سراغ توللللللللللللللد داداش مهدی جون.
روز 19 بهمن سال 77 یکی از پر خاطره ترین روز زندگیم بود،چون پسرم مهدی جون تو این روز خیلی قشنگ به دنیا اومد و دل من و باباشو پر از شادی و نشاط کرد،این روز برای من از بهترین روزهای عمرمه،چون اوووووووووووووولین فرزند زندگیم به جمع صمیمی ما پیوست و جمع ما رو صمیمیتر کرد...به همین خاطر هر سال برای عزیزترینم،مهدی جون،یه تولد خونوادگی میگیریم تا به یاد بیاریم زمانی رو که با اومدنش روزهای زندگی من و بابا اسد(بابای مهدی و محمد) شیرینتر از همیشه شد.
تو این روز شیرین یعنی 5شنبه گذشته،ما برای مهدی جون یه تولد کوچولو همراه با خانواده خودم(مامان فرشته)گرفتیم که وااااااااااااااااااااااقعا شب بی نظیری بود...تو ادامه مطلب همراه با عکسا توضیحاتشو براتون مینویسم.
اول از همه بگم که چون اون شب من مشغول پذیرایی از مهمونا و چیدن تدارک تولد بودم زحمت گرفتن عکسا رو به پسر دایی مهدی جون دادم،به همین خاطر نتونستم برای عزیز دلم عکسای زیادی بگیرم،نصف عکسای تولد تار شدن ولی اون چندتایی که سالم از آب در اومدن رو براتون میزارم.
من اساسا خیلی از کفشدوزک خوشم میاد به همین خاطر کیک تولد مهدی جونو به شکل کفشدوزک سفارش دادم.
از راست:علیرضا،ماهان(پسر داییهای مهدی و محمد)،محمد،مهدی،آوا(دختر خاله محمد و مهدی)
نمیدونید این آوا چه عجوبه ایه،تو بین دخترای فامیل از هر جهت که بخواین زبانزده...محمدم آوا رو خیلی دوست داره،ببینید چطور دست دور گردن آوا گذاشته؟!اگه بابای آوا بفهمه..........یواشکی عکس گرفتن،البته عکاسشون مادر آوا یعنی خاله فاطمه(خاله مهدی و محمد)بود.
از همتون معذرت میخوام که عکسا یکمی تار شدن،چون مسئولیت گرفتن عکسا با خودم نبود.از همتونم ممنونم که با حوصله و دقت به این عکسا نگاه کردین...
همتونو میبوسم.