عکسهایی از محمد در دهه محرم
سلام دوستان،دلم خیلی براتون تنگ شده بود،مخصوصا برای اینجا که متعلّق به عشق من محمده.عزاداریاتون قبول درگاه حق باشه ان شالله...
حالا از شما دعوت می کنم تا به ادامه مطلب برید برای دیدن عکسای محمد:
این 2 تا شکلاتا محمد و عرشیا هستن که در روز 7 محرم توی حیاط مدرسه پیدا شدن...منم به محض یافتنشون یه عکس خوششششششششگل ازشون گرفتم...بعد از عکسم بلافاصله به وسیله من خورده شدن....واااااااااااااااااااااای چقققققققققققققدر خوشمززززززه بودن.
تو این روز مربیان مدرسه محمد،تصمیم گرفتن که بچه ها رو برای عزاداری آقا امام حسین به صورت دسته روی به مسجد همون محل ببرن.البته با همراهی ما مادرا.
اینجا هم کوچه مسجد همون محله ست.
اینجام که خونه خودمونه...بعد از عزاداری...وقتی که اومدیم خونه محمد اصلا راضی نمیشد که لباسشو دربیاره حتی پرچم توی دستش.عاشق این پرچمه شده بود.منم که دیدم راضی نمیشه ازش چندتاعکس گرفتم تو چند حالت.
اینم یه حالت دیگه شه.
اینجا هم روز تاسوعاست...ماهم همون شب خونه ییلاقی حاج عموی محمد که تو روستای خودمونه دعوت بودیم...ظهر همون روز دختر عموی عزیز محمد به ما زنگ زد و گفت که برای ناهار بریم خونشون تا بعد ناهار باهم به امامزاده سید ابوصالح که همجوار روستامون هست بریم...چون همه ساله روز تاسوعا چند روستا برای عزاداری به این امامزاده میان...این عکسم مال زمان برگشت از این امامزاده ست که توی حیاط حاج عموی محمد گرفتیم...نمیدونید چقققققققققققدر این حیاط باصفاست...من خییییییییییلی از سرسبزیش لذت می برم و احساس آرامش میکنم.محدثه جوووووووووون خییییییییییییلی دوستت داریمااااااااااااااااا.حاج عمو جون شماروهم خیییییییییییییلی دوست داریمااااااااااااا...(از طرف من و محمد).
محمد رضا(پسر عموی مهدی و محمد) و مهدی و محمد.
این 2 تا گل هم از شاه کارهای حاج عموی محمده که خیلی حرفه ای از این گلها عکس گرفت...مخصوصا عکس بعدی که موقع غروب آفتاب گرفته شد...دست مهربونش درد نکنه...
این عکسو خیییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم...عاششششششششششقشم.
این گلها هم تقدیم شما دوستان که مارو تا آخر همراهی کردین...
دوستتون دارم خیییییییییییییلی زیاد