نفس مامان،محمد نفس مامان،محمد، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

محمد...نوری از خدا

تولد

1390/9/27 20:04
نویسنده : مامان محمد
1,510 بازدید
اشتراک گذاری

محمد جان با اومدنش به زندگی ما رنگ و بوی تازه ای داده بود هم من وهم باباش و هم داداش جونش خیلی از این قضیه خوشحال بودیم محمد جان از روز اول خیلی آروم بود توی بیمارستان بچه های هم اتاقیش گریه می کردند ولی محمد آروم بود.زمانی که محمدم از بیمارستان به خونه آمد دختر عمو هاش  وپسر عموش و زن عموی عزیزش (مامان پارسا) منتظر اومدنش بودن.محمد جان تا روز تولد 1 سالگیش بازیها و شطتنت های  زیادی کرده بود که خیلی برای مامان فرشته و بابا اسدش شیرین بود.                                             

niniweblog.com

شب تولد محمدجان همه عمه ها و عمو هاش خونمون دعوت بودن. شب خیلی خوبی بود موقع فوت کردن شمع محمدم دنبال بادکنکش بود هر کاری می کردیم تا یه خورده آروم بشه که بتونه شمع رو فوت کنه نمی شد برای همین داداشجونش به جاش شمع رو فوت کرد وقتی محمد نی نی ناز این صحنه رو دید خیلی خوشش اومد و از اون به بعد مدام می گفت:تبلد.تبلد. بعد نوبت کادوها رسید نی نی ناز وقتی کادوها رو دید نمی دونست با کدومشون بازی کنه همه ی اسباب بازیهاشو با دستش می چرخوند چون نی نی ناز با چرخش اسباب بازی هاش میونه ی خوبی داشت.    

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خواهرجون
18 آذر 90 18:33
سلام بر محمد عزیز، از همون اول قبل از اینکه به دنیا بیای برام عزیز بودی تا الان. انشاالله تو هم مثل داداشیت خوب و عالی باشی برای همیشه.
دوستتون دارم همه تونو...





سلام به بهترین خواهر دنیا.سعی می کنم با تلاش مامانی مثل داداشی خوب و عالی بشم.دوست دارم خواهری قد تموم شکلاتای دنیا.
مام پارسا
19 آذر 90 15:36
سلام محمد جان.وبلاگت مبارکه.خوب شد که مامانی برات این وبو درست کرد چون اینطوری بهتر می تونیم خبر همو داشته باشیم..


سلام زن عمو جون.مرسی از تبریکت مامانم هم از ساخت این وب من خیلی خوشحاله.از کمک و راهنمایتم ممنونم.
عرشیا اشغری
21 آذر 90 22:57
سلام ممد من عرشیام پیغامم روببین
خداحافژ


مرسی از توجهت.