نفس مامان،محمد نفس مامان،محمد، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

محمد...نوری از خدا

یک روز قشنگ از روزهای پاییزی برای محمد

1391/7/10 17:10
نویسنده : مامان محمد
1,607 بازدید
اشتراک گذاری

 

شکلکهای جالب آروین

سلااااااااااااااااااااااام،سلام دوستای گلم،خوبید شما؟وااااااای چققققققققققققدر دلم براتون تنگ شده بود،خوشحالم که دوباره اومدم به خونه دل گرم و با محبت پسرم تا بتونم یه خاطره خوب و شیرین دیگه ای از خاطرات زندگی محمدم رو توش ثبت کنم،دوستای نازنینم خیییییییییلی دوستتون دارم.

شکلکهای جالب آروین

سلام مامانی،سلام محمد جان،جون دلمی،عمرمی،نفسمی،عزیزمی.

خوبی نازنینم؟پسر گلم ببخشید که یه غیبت طولانی داشتم و نتونستم بیام به بهترین جایی که شادترین و زیباترین روزهای عمرت توش ثبت میشه،سعی میکنم که زود به زود بیام و این خونه نورانی رو با خاطرات قشنگت نورانی تر کنم عزیز دلم.

شکلکهای جالب آروین

بعد از یک غیبت طولانی به خاطر اتمام شارژ اینترنتمون دوباره اومدم تا خاطرات یه سفر تقریبا دو روزه رو براتون بنویسم.

شکلکهای جالب آروین

 اینک مشروح اخبار:

ما پنج شنبه(6/7/91) برای تجدید روحیه رفته بودیم به لب دریا نزدیک جویبار تا بتونیم این وروجکا رو بلکه یه دوری بدیم و حال و هوای خودمون هم عوض شه،پلاژ یکی از آشنایان رو اونجا رزرو کردیم و آماده رفتن شدیم،نمیدونید وقتی که به محمد گفتم که میخوایم بریم دریاشکلکهای 
جالب آروین چققققققققدر ذوق زده شد،بیچاره بچه ام انگار دنیا رو بهش داده باشن همچین خوشحال شد که نگید و نپرسید،الهی دورت بگردم عسلم.

خلاصه بعد از یک ساعت راه بالاخره به مقصدمون رسیدیم،چون ما 5شنبه غروب حرکت کردیم و تا برسیم دیگه شب شده بود،محمدم مدام میگفت که:مامانی پس دریا کو؟من:عزیزم الان چون شبه نمیتونی دریا رو ببینی،فردا صبح حتما میبرمت لب دریا تا کلی بازی کنی،محمدم خیلی راحت قبول کرد و رفت تا با عرشیا و ماهان و یکتا(دوستای محمد) بازی کنه،منم تا تونستم ازش عکس گرفتم البته یواشکی،چون محمد تا میدید که من دارم ازش عکس میگیرم عصبانی میشد و میگفت که بسسسسسسسسسسسه مامانی،عکس نههههههههههه. ،(این قسمت رو حتما با داد و بیداد بچگانه و ریتم خاص بچه ها بخونید)

شکلکهای جالب آروین

خلاصه اینکه فردا صبح محمد بعد از خوردن صبحانه آماده رفتن به دریا شد و ما همه بعد از اتمام کارمون رفتیم لب دریا،محمدم تا دریا رو دید شروع کرد به لجبازی کهههههه:من میخوام برم تو دریاااااااااااا،مامانی لباسمو در بیار میخوام برم آب بازییییییییییی،منم با کلی زحمت و با دلیل زیاد قانعش کردم که نمیتونه بره تو آب و آب بازی کنه،چون خیییییییییییلی باد میزد و من ترسیدم که محمد سرما بخوره نزاشتم بره تو آب ولی کلی آب بازی کرد با شیوه جدیدشکلکهای 
جالب آروین که تو ادامه مطلب با دیدن عکسا متوجه منظور من میشید،پس ادامه مطلبو از دست ندینااااااااااااا:

                        

 اینجا ما تازه رسیده بودیم،ببینید تو رو خدا هنوز نرسیده شیطونیاشون شروع شده.

مواظب باش شیطونک من

 الهی دورت بگردم مامان

بدددددددو بددددددددو برو دریا عزیزم

 

عزیزم حالا دریا رو ببین

آخجووووووووووون دریا

دریااااااااااااااا

دریااااااااااااا 2

قربون چشمای خوشگلت عزیز دلم

ای جانم که بالاخره به آرزوت رسیدی

این قلعه ایه که بچه ها با کمک عمو ابراهیم درست کردن،واااااااااااااااقعا قشنگ شده منم دلم نیومد که عکسشو اینجا نزارم.

محمد و قلعه شنی

جایی بهتر از اونجا پیدا نکردید شما دونفر؟

ممنون از دقت و حوصله ای که برای دیدن عکسها به خرج دادین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان محمد سپهر
11 مهر 91 9:56
عزيزم كار خوبي كردين رفتين شمال و آب و هوايي تازه كردين.


آره عزیزم،واقعا بهترین کار بود.
مامان محمد سپهر
11 مهر 91 9:57
عكس ها عالي بود.در ضمن ما هم به روزيم


مرسی ازت نازنینم،چشم میام پیشت.
مهرنوش مامان مهزیار
11 مهر 91 11:28
عزیزم همیشه به گشت و شادی و لذت بردن از طبیعت


ممنونم عزیز دلم.
محدثه
12 مهر 91 8:39
مطمئناُ نظر دیروزم نرسید چون ثبت نشد عیبی نداره دوباره میفرستم تا دلت نشکنه مامانی محمد


الهی فدات،عزیزم تو همینجوریشم گلی،ممنون که دوباره مینویسی.
محدثه
12 مهر 91 8:43
وااااااااااااااااااااااااااااای، دریــــــــــــــــــا! باور میکنی تو شمال زندگی می کنیم و امسال تابستون دریا نرفتیم ولی عیبی نداره همین که شما رفتین انگار ما رفتیم...
خوشحالم که بهتون خوش گذشته محمدجون از این روزهای شاد کودکی نهایت استفاده رو ببر، خوب و خوش باشی همیشه


واااااااااااای محدثه جونه،عوض شما ما رفتیم و جای شما رو خالی گذاشتیم عزیز دلم،الهی قررررررررررربونت برم با اییییییییییین همه لطفی که به من داری.
مرسی نازنینم
حتتتتتتتتتما خواهر جونی،خیلی دوستت دارم آجی محدثه.
مام پارسا
12 مهر 91 16:03
به به دریااااااااااااااااااااااااااا
همیشه به گردش و تفریح...
الللللللللللللللللللللللهی که محمد فقط جلوی آب تونست بازی کنه... ولی زن عمو جون عیبی نداره آخه الان پاییزه و خطر سرما خوردگی زیاده ... مامانی هم به خاطر خودت گفت که توی آب نری ...
چه قلعه قشنگیه ... دست عمو ابراهیم و بقیه درد نکنه
بوس برای محمد جون و مامان مهربونش




به به زهراجون،مرسی عزیزم.
آره زن عمو جون مامانی به من اجازه نداد که برم آب بازی هنوزم که هنوزه از دستش ناراحتم ولی با این حال مامانی به من قول داد که تابستون سال بعد حتتتتتتتما منو ببره دریا تا شنا کنم.
واقعا قشنگ شده نمیدونی چه زحمتی کشیدن برای ساخت این قلعه.
خواهش میکنم قابل شما رو نداره.
ما هم بوس برای پارساجون و مامان نازنینش.
مامان محمد صادق(زهرا)
12 مهر 91 18:32
سلاااااااااام فرشته جون!

خوبین؟

خوش می گذره؟
میبینم کنار دریا هم رفتین وووووووو....

به به! هوا سرد بود؟؟؟؟؟
اینجا اینقد گرمه! هنوز کولر روشنه!!!!
البته شبها هیییییی! بدک نیس!
نسبت به روز ها!
*******************

خوش باشین الهی!


سلااااااااام زهراجونم
خوبم به مرحمت شما،شما خوبین؟
جاتون خالی بد نیست.
آره واقعا،جاتون واقعا خالی بود،اتفاقا اونجا یادی از شما هم کردم عزیز دلم.
روزش تو شهر جویبار که نزدیک شهر خودمون بود بد نبود ولی همون روز تو شهرمون بارون شدیدی میزد،فقط موقع برگشت به خونه هوا سرررررررررد شده بود.
الهی،واقعا هنوز کولر روشنه؟الهی من فداتون بشم انشالله اونجا هم هواش هر چه زودتر خنک بشه تا شما از همای طبیعی استفاده کنین.
قررررررررررررررررررررررررربونت برم عزیزم،خیییییییییییییییلی دوستتون دارم.