آخجون بازم مهمان
سلام دوستان،چطورین،بازم مهمان اومده خونمون،آخجونمی جون،خوش اومدین به خونمون،امشبم بهمون خوش میگذره،بیاین،زودی بیاین بازی،بدویین،بدویین دیگه.
بازم محمدم مهمان دار شده،اونم چه مهمانایی،دیشب دوستای محمد با خانواده شون اومدن خونه ما،از زمانی که نی نی ناز فهمید که مهمان داره خیلی خوشحال شد،اونقدر بی تابی میکرد که نگین و نپرسین،منم برای اینکه سرش گرم بشه اونو با کامپیوتر سرگرمش کردم تا مهماناش سر رسیدن.
محمد از زمانی که مهماناش رسیدن شروع کردن به بازی و شیطنت،تا تونستن بازی کردن تا موقع شام،خوب منم اگه بودم با این همه بازی،گرسنه ام میشد برای همین تا سفره گذاشته شد بدو بدو اومدن سر سفره و شروع به خوردن کردن.
نوووووووووش جونتووووووووون ملوسکا.
بعد از خوردن شام و قلمبه شدن شکمها،این همه انرژی ذخیره شده باید تخلیه میشد دیگه،برای همین این وروجکا با آجرای اسباب بازی شروع کردن به بازی،حالا نگو کی بگو،تا تونستن برج ساختن،قطار ساختن،جالبه که اصلا خسته نمیشدن،یه چیز میساختن و خرابش میکردن و دوباره شروع به ساخت چیز دیگه میشدن.
الهی من قربونتون برم شیطونکا.
محمدم دید که خونه سازی باباش تموم نمیشه،خسته شده،می خواد خودش تموم کنه،دست به کار شد.
از راست:عرشیا،امین،محمد
نترسین،اینجا زلزله اومده،همون زلزله چند روز پیش تو ساری،فقط اینجا رو خراب کرده.
بعد از خوردن شام و چای و میوه،مامانا و باباها برای رفتن به خونه آماده شدن ولی چون من داشتم با بچه ها بازی مهره چین میکردم بچه ها رضایت به رفتن نمیدادن،اونقدر مامانا و باباها منتظر شدن تا بچه ها بازیشون تموم شد،تازه آخر کار هم با نارضایتی به خونشون رفتن.
چه شبی بود،برای بچه ها،یه شب رویایی بود،چون تا تونستن بازی کردن و لحظات شادی رو گذروندن،ایشاللللللللله همیشه لحظات شما پر از شادی و نشاط باشه.
الهی آمین